شطرنجباز

اشتفان تسوایک
ترجمهی محمد مجلسی
نشر دنیای نو
چاپ اول: 1391
112 صفحه
"در اطراف من چیزی نبود جز میز و تخت خواب و کاغذ دیواری و غیر از خودم هیچ انسانی را نمی دیدم . حتی یک مداد نداشتم که چیزی بنویسم. هیچ بود و هیچ بود و هیچ. بی تردید یک نابغه شیطان صفت، چنین شیوه ای را برای عذاب دادن کشف کرده است. ... و این تنهائی کم کم مرا به سوی دیوانگی می برد."
نام تسوایک را قبل از اين وقتی يکی از آدم های سياسی، دو سال پيش، خواندن کتاب "وجدان بيدار"ش را توصيه کرده بود شنيده بودم. بعد که زندگی نامه اش را خواندم و فهميدم به خاطر نداشتن تاب و تحمل پیروزی های هيتلر و نازي ها و ترس از اين که نتواند آزادانه بنویسد، در سال 1942 به اتفاق همسر دوم اش خودش را از قيد حيات خلاص کرده، نا خود آگاه شخصيت تسوايک سطری از شعر سهراب را برايم تداعی کرد:" شاعري ديدم هنگام خطاب، به گل سوسن مي گفت: "شما" ."
خواندن کتاب شطرنج باز اما برای من معناهای ديگری داشت. شرح نوعی دشوار از شکنجه در زندان نازی ها ، نوعی شکنجه سفيد که بسيار توان فرسا و ديوانه کننده است. درسکوتی به وسعت ابديت و به طول ماه ها و شايد سال های طولانی قرار گرفتن و نداشتن هيچ امکان ارتباطی برای گفتگو و ديدار و شنيدار با ساير انسان ها. به علاوه محروم از هر وسیله ای مانند کتاب و غیره. هيچ و باز هم هيچ. دنيائی که انسان محصور در آن هر شب و روز، بارها و بارها پايان زندگی اش را آرزو می کند.
کتاب شطرنج باز در يک بعدش همين جا برای من تمام شد. وضعيتی که کم و بيش همه انسان هائی را که تجربه های مشابه از سر گذرانده اند، مانند آقای ب، به نهايت درماندگی می رساند. در آخرين لحظات اما سرقت کتاب خود آموز شطرنج از جيب بازجو، آقای ب را از وادادن موقتاً نجات می دهد. و بعد ديگری از کتاب شروع می شود. بعدی که به غرق شدن آقای ب در شطرنج و روانه بيمارستان روانی شدن اش می انجامد. روانی شدنی که نا خواسته به نجات او از چنگال مرگ و رهائی از زندان نازی ها می انجامد. و سرانجام مبارزه شطرنجی که چند سال بعد در عرشه کشتی ميان آقای ب و چنتويک - قهرمان شطرنج دنيا که مظهرانسان های پيروزمند بی فرهنگ ( آدم هائی مانند هيتلر و ...) است و از نوشتن حتا يک جمله بدون غلط به زبان مادري اش هم عاجز است-در می گيرد.
سومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی