مارك دوگن
ترجمه‌ي پرويز شهدي
نشر چشمه
142 صفحه
چاپ اول: 1389
3000 تومان

اتاق افسران در جنگ جهاني اول اتفاق مي‌افتد. اما يك تفاوت عمده با ديگر داستان‌هايي دارد كه راجع به جنگ نوشته شده‌اند. در واقع ما در طول داستان از جنگ چيز خاصي نمي‌خوانيم.
آدرين، مهندس جوان فرانسوي در همان نخستين ماموريت‌اش در جبهه- يافتن نقاط مناسب براي برپاكردن پل روي رودخانه‌ي موز- دچار سانحه مي‌شود. خيلي آسان و راحت، بي هيچ كش و قوس و طول و تفصيلي. با تركش خمپاره توي تاريكي فرو مي‌رود و وقتي بيدار مي‌شود كه توي يك بيمارستان بستري است. جايي كه بر سر اعطاي مقام لژيون دونور به او هنوز شك و شبهه است. بيمارستاني كه همه‌ي افسران جنگ آن‌جا بستري‌اند. اما نه با زخم‌هايي معمولي و ساده.
تمام دهان، استخوان فك، بخش‌هاي بالاي چانه، سقف دهان و به كل تمام بخش‌هاي مربوطه‌ي صورت آدرين نابود شده است و خطر عفونت هم مي‌رود. آن‌چه خواننده با آن رو‌به‌روست چه‌گونه‌گي ادامه‌ي زندگي بازماندگان جنگ است. بازماندگاني كه انگار كم‌كم در كنار يكديگر يك كلوب تشكيل مي‌دهند. بازماندگاني كه فقط خودشان از زنده بودن‌شان باخبرند. آدم‌هاي گذشته‌ي زندگي‌شان آن‌ها را از روي ظاهرشان نمي‌شناسند. آدم‌هاي ديگر هم تنها از سر ترحم يا احترام لحظه‌اي و ترس با آنها برخورد مي‌كنند. بازماندگاني كه ديگر به هيچ‌ وجه نمي‌توانند زندگي عادي گذشته را از سر بگيرند. هر چند خودشان را گول بزنند كه علم پزشكي و جراحي پلاستيك پيشرفت زيادي كرده و آنها مي‌توانند چهره‌ي قبلي و اعضاي بدن خود را به دست بياورند.
اتاق افسران پر از توصيفات دقيق از زخم‌ها و جراحات وارد شده بر بدن آدم‌هاست اما با لحن كاملن خالي از سانتي‌مانتاليسم آدرين كه دوگن با هوشمندي آن را ساخته است. لحني كه درك و تجسم تصاوير را بسيار دهشتناك كرده است. تصاوير آدم‌هايي كه توي يك چشم بر هم زدن، عشق و دوست‌داشتن و خانواده و كشور و ديگر مولفه‌هاي زندگي سابق را از دست مي‌دهند، بي كه بدانند براي چي و براي كي. بعد وقتي كه چشم باز مي‌كنند آن‌قدر با جراحاتي كه برداشته‌اند، بيگانه‌اند كه كمي طول مي‌كشد تا دريابند دقيقن دچار چه فاجعه‌اي شده‌اند. آن‌وقت ديگر خودشان را نمي‌شناسند و تنها تلاش مذبوحانه‌اي دارند براي اين‌كه خودشان را به خريت بزنند كه بهتر است ديگر شادي و نشاط را در زندگي پيشه كنند و به جوان‌ها هم اين روش زندگي را بياموزند.
گمان مي‌كنم جاي چنين موضوعاتي توي ادبيات جنگ ما خالي است. يا شايد هم نيست و من نمي‌دانم. اما مطمئن هستم ايران هزاران آدم مثل آدرين و دوستان افسرش داشته و هنوز دارد كه هيچ‌كس هنوز قصه‌شان را بازگو نكرده است. شايد چون هر چه از جنگ مي‌گوييم و مي‌شنويم و مي‌بينيم، همه‌اش شده توپ و تانك و مرگ آدم‌ها توي جبهه‌ي جنگ. كاري به اين نداشته‌ايم كه بعدتر سر آدم‌هايي كه به ظاهر زنده ماندند و زخم‌هاي عميق برداشته‌اند چه آمده است.