ناپدیدشدگان


ترجمه‌ی احمد گلشيری

نشر آفرينگان

" می دانی ، همان طور که می دانی آن سوی چشم بند، مامان بزرگ در تاريکی همچنان لبخند می زند. بهتر از وقتی که نگاهش می کردی، بهتر از وقتی که سر پوش را از سرت برداشته باشند..........يک نفر وحشيانه ترا هل می دهد.... سعی می کنی خودت را محکم در جلو سلول نگه داری."



دورفمان رمان ناپديد شدگان را با اسم  مستعار نوشته و منتشر کرده است. او که پس از کودتای 1973شيلی مجبور به ترک شيلی شده بود برای بازگوئی وقايعی که در کشورش روی می داد ناگزير به ترکيب داستان و سياست  دست زد. نويسنده به عمد برای گريز از تيغ سانسور و مشکلاتی از اين دست محل وقوع اتفاقات داستانش را يونانی قرار داد که در چنگال نيروهای فاشيست آلمان گرفتار شده است. ناپديد شدگان روايت مقاومت مادران، زنان و دخترانی است که مردان خانواده آنها ناپديد شده اند. بدينسان دورفمان با ظرافتی هوشمندانه فجايع کودتای شيلی را جهان شمول می کند. به راستی چه تفاوتی بين زنان شوی و پدر و برادر از دست داده در نقاط مختلف کره خاکی وجود دارد؟ چه فرقی بين زنان سرزمين های مختلف که چهارگوشه سرزمين مادريشان را به دنبال گوری يا نشانه ای از مردان گمشده خود عاشقانه می کاوند می توان يافت؟  داستان زنان و مادرانی زخم خورده از نظاميانی که در همه حال حافظ منافع زورگويان و قدرت مداران دنيا هستند و مقابله و مقاومت آنها دل را به درد می آورد و  بازگوئی اين دردهای آشناست که خواننده را با خود همراه می کند.   

گفتگو با کافکا

 گوستاو يانوش
ترجمه ‌ی فرامرز بهزاد
انتشارات خوارزمي
چاپ سوم
271 صفحه


سخن گفتن از كافكا هم سخت است وهم آسان.سخت است چون مثل داستان هايش هزارتويي پر از راز و رمز دارد و آن قدر فيلسوفانه و پر از ايهام مي نويسد كه گاهي دست نيافتني مي شود و بايد بارها و بارها خواند تا با آن چه نوشته آشنايي پيدا كرد.به همان اندازه كه در انزواي خودخواسته اش خو كرده است با درد انسان و جامعه و بشر همدل بوده و توانسته در قالب كلمات، اين همه براي انسان سرگشته ي درگير با دالان بي در و پيكر قوانين و اميال زندگي بنويسد.طوري كه در اين سال هاي پس از مرگش هزاران هزار مقاله و سخنراني و كنفرانس برگزار شده تا بلكه شمه‌اي از زندگي و عقايد و سير و سلوك او شناسانده شود.سخن گفتن و شناخت كافكا آسان هم هست به خصوص وقتي با پسر جواني باب گفتگو را باز مي كند و از همه چيز سخن مي گويد. به راحتي ابراز عقيده مي كند و حرف هاي خود را به زبان مي آورد.و چه بهتر كه براي شناخت او به حرف ها و عقيده ي خودش در مورد مسائل زمانه اش رجوع كرد.بهترين منبع در اين مورد كه به ما كمك مي كند همين كتاب "گفتگوبا كافكا" نوشته ي گوستاو يانوش است.كتابي كه با آشنايي پسري با كافكا شروع مي شود كه از طريق پدرش صورت مي گيرد كه همكار كافكاست واين پسر داستان و شعر مي نويسد و مشتاقانه نظر كافكا را در مورد كارهايش مي‌خواهد.كتاب با توصيف چهره و محل كار شروع مي شود و با پاسخ هاي كافكا به پرسش هاي كنجكاوانه‌ي اين جوان ادامه پيدا مي كند.در اين كتاب مي‌بينيم كه كافكا چه شناخت دقيقي از تمام شهر محل زندگي و كوچه پس كوچه‌ها و آثار باستاني و ساختمان‌هاي گوناگون شهر دارد. و با چه دقت بي‌نظيري در‌باره‌ي اين شهر حرف مي‌زند.از اداره و ساختار سازمان هاي  اداري؛از شعر و ادبيات زمانه؛از سازمان‌هاي سياسي و دولتي؛از شادي و غم حرف مي‌زند و نظر خود را بازگو مي‌كند.كافكا مي‌گويد: "شادي غذاي روح است .بدون شادي زندگي حكم مرگ را دارد."در جاي ديگري مي گويد:"تضاد ميان جهان ذهني درون و جهان عيني برون؛ميان انسان و زمانه،مسئله اصلي همه هنرهاست.هر نقاش و نويسنده و شاعر و نمايشنامه نويسي ،ناچار است تكليف خود را با اين مسئله روشن كند."     

این کتاب كه فرامرز بهزاد به خوبی ترجمه‌اش کرده، پس از سی سال تجدید چاپ شده است.