تهران، خیابان آشیخ هادی

نامه های احمد شاملو به ع.پاشایی
نشرچشمه
201 صفحه
چاپ اول: تابستان 1393

هنرمند، مجرم تمام عیار است به خصوص نوع شاعرش.


شاملو نام آشنایی که بی خواندن آثار و شعرهای او نمی توان گفت ادبیاتی هستم. آن قدر توانا که هر کتابی به نام او وسوسه برانگیز برای خواندن. در این کتاب هم نامه های شاملو به پاشایی چاپ شده و در مورد کارهای روزمره ای است مربوط به چاپ و نشر و حاشیه های ناگزیر و اجتناب ناپذیر برای هر نوشته ای که یک دوست تمام عیار می تواند از پس آن بر آید. دوستی که یک حامی خالص و مخلص هم هست و همچون آیدا یار زندگیش، برای پیشبرد کارهای شاملو سنگ تمام گذاشته است. دوستی که بی کمک او نشر خیلی از نوشته های امروزی شاملو کندتر و یا دچار وقفه می‌شد. از خواندن این نامه‌ها در می یابیم اگر شاملو به جای رسیدگی به این امور، وقتش صرف کار خود، نوشتن وسراییدن و پژوهش می شد،بدون شک آثار دیگری هم از او داشتیم اما این خرده کاری های انرژی‌بر نگذاشت و نمی گذاشت و فرصت آفریدن بیشتر را از او گرفت. در این نامه ها گوشه ای از زندگی شاملو در سه سال خارج از کشور(سال های 55 تا57 ) آمده است که از راه دور تمام هم و غمش چاپ نوشته و کتاب هایش بوده و در آن دوران هم، چه روزگار سختی برای سر و سامان دادن به این کار داشته است. در نامه های این شاعر بزرگ به پاشایی می خوانیم که بابت چاپ کردن و گرفتن دستمزد کارهایش چگونه به آب و آتش زده و با وجودی که فروش کارهایش تضمین شده بوده، امروز و فردا کردن ناشرها او را به مرز عصبانیت و فحش دادن به خودش رسانده، تا جایی که می توان عمق فشار و استرس های وارده بر شاملو را از لابه لای این نامه ها و تک تک کلمه ها دریافت و فهمید که فرقی نمی کند نوشته هایت پول به جیب ناشر سرازیر می کند یا نه، مهم این است که تو هنرمندی،باید رنج بکشی و روزهای پردردی را از سر بگذرانی، نمی توانی یک زندگی راحت بی دغدغه را سپری کنی، محکوم به عذاب و دلهره ی درآمدی و این که بابت یک لقمه نان بایستی خیلی از درها را بکوبی و به قول خودش "به جای لذت بردن از زیبایی های کار،باید چرک و کثافت را" ورق بزنی. انگار مهم نیست هنرمند در چه دورانی زندگی می کند،شاملو باشد یا یک هنرمند تازه پا به عرصه‌ی هنر گذاشته، اهل دیروز یا امروز و شاید فردا، مهم این که به جرم هنرت مجرمی و باید دوران محکومیتت را در همین زنده بودنت طی کنی چون در مرگ هنرمند، سفره ای رنگین پهن می شود و لقمه های چرب و نرمی گیر خیلی ها می افتد. سخن این که هنرمند، به خصوص نوع شاعرش در زنده بودن، یک مجرم تمام عیار است.

گرمازدگی

فرشته احمدی

نشر افق

 چاپ اول: 1392

78 صفحه

اشیازدگی آدم ها و شی شدن

از بزرگی درجایی خواندم که وقتی تولید و عرضه ی کالا از مرزتقاضا بگذرد و انبوه شود ناچار این کالاست که انسان  را به سیطره ی خود درمی آورد.آن وقت اشیا جان می گیرند و به انسان معنا می دهند.این شی است که به واسطه ی آن انسان ها با هم رابطه برقرار می کنند.بعد یک جور وارونگی پیش می آید که در نتیجه ی آن، انسان  در اختیار ابزار و کالا و اشیا قرارمی گیرد و تا سطح یک شی تنزل می کند.درکتاب "گرمازدگی" هم که شش داستان دارد این اشیا هستند که انسان های داستان را معنا می دهند و راوی ها که همه هم اول شخص هستند بدون این اشیا نمی توانند به هستی خود معنا دهند و بی واسطه ی این ابزارها هویتی ندارند.دراین شش داستان ،یک شی و یا ابزاری وجود دارد که به شخصیت اصلی داستان هویت می دهد و زندگی روزمره را برایش جان دار می کند.انگار بدون این حلقه ی واسط دیگر نمی توان کاری انجام داد و رابطه ای برقرار کرد.برای همین است که در داستان"بی سروپا"یک مجسمه ی مانده ی کنار خیابان که ناقص هم هست کسی را به یاد راوی می آورد و دلیلی می شود برای ارتباط و سراغ گرفتن از کسی که انگار بی این رابطه و این حلقه ،راوی نمی تواند در این رابطه آن چه را دوست دارد به زبان آورد .مجسمه ای  باعث رفت و آمد می شود تا جایی که به دغدغه ی راوی تبدیل می شود و جای فرد علاقمند به این جور اشیا را می گیرد. در داستان "میزرا بنویس" یک نامه مساله ی راوی می شود واز طریق این نامه به همه ی حس هایش پاسخ می دهد.گرچه از نگارش این نامه به زوایای گوناگون شخصیت راوی هم پی می بریم.در واقع راوی به واسطه ی شی ای بیرون از خود به تعریف و باز تولید خود می رسد.خود ابزاری می شود در خدمت ابزار دیگری.در داستان"جدول اصلاحات" راوی می خواهد از طریق برنامه ریزی و جدول و انسجام در کارها به موفقیت برسد،غافل از این که خود هم جزیی از این برنامه ریزی می شود.گرچه در این داستان نویسنده حرف هایی را در دهان راوی می گذارد که غیراز شعار چیز دیگری نیست.در "نقطه ی کور" جنس های اسقاطی تمایل و خواست های شخصیت های داستان را معرفی می کنند و در "لانه ی اسکواتر"ابزار معدن و رفت و آمد به آن جا همه ی شخصیت ها را به خود مشغول کرده است. در داستان آخر که اسم کتاب هم هست زن راوی ،برده ی تمام و کمال آرزوها و حساب کتاب ها و به دست آوردن خانه و حقوق و پرداخت مالیات و بدهی خود است. راوی در چرخه ی تکراری این پرداخت و دریافت گیر کرده تا جایی که هیچی  از زندگی زناشوی و بچه و حس و حال دور و برش خبر ندارد.انگار رباتی است که ذهن و مغز او درگیر اعداد و ارقام است و با نگهبانی از این لیست خود قرار است به جایگاه بهتری برسد اما دریغ از هر گونه پیش رفتن .

چیزی را به هم نریز

رضا فکری

نشر افکار

چاپ اول 1391

6500 تومان


در مجموعه داستان پرسه در حوالی داستان امروز 1 یکی از داستان های مورد علاقه ی من داستان مرز نوشته ی رضا فکری است.با همین پیشینه سراغ مجوعه داستانش چیزی را به نریز رفتم.مجموعه ای که نه داستان کوتاه بدون فهرست را در خود دارد.

تک تک داستان ها را "من" راوی ، روایت می کند.چه وقتی که راوی زن است یا یک سرباز و یا راننده ی بیابان و یا مادری که با فرزند بیمارش روی تخت بیمارستان حرف می زند.هر کدام از این راوی ها می خواهند نقبی به مسائل و مضمون های اجتماعی و روزمره ی زندگی بزنند و خواننده را با خود همراه کنند. 

اما آن قدر حضور این راوی سنگین و با قدرت است که اجازه نمی دهد هیچ کدام از شخصیت های داستانی راه خود را بروند واز زبان خود ابراز وجود کنند و خود را معرفی کنند.به همین خاطر ما با راوی تک گویی روبه رو هستیم که در یکسان سازی و همگونی شخصیت ها در هر داستان تاثیر دارد.این تسلط بی چون و چرای راوی نمی گذارد ماجراها هم  به داستان تبدیل شوند و در جایی که فکر می کنی الان  داستان شروع می شود رها شده و تمام می شود.گرچه سوژه ها تازه و ناب هستند و نگاه به گوشه ای از زندگی و روابط اجتماعی و فردی آدم ها دارد اما وقتی فقط  حضور راوی به دیدن و بازگو کردن می انجامد، مخاطب را آزار می دهد.این تسلط راوی در هر داستان درست مثل یک راوی دانای کل همه چیز دان، به جای هر شخصیت تصمیم می گیرد حرف بزند و حرف بزند و نمی گذارد هیچ شخصیتی  نفس بکشد و ماجرا را از زبان خوش بازگو کند.تا جایی که انگار کسی برای ما از خاطره ای در جایی دور و نزدیک و گاه بی نام و نشان تعریف می کند. به همین دلیل، ماجراها وکشمکش و توصیف ها در روایت محض راوی گم می شوند و یا رنگ می بازند.

به امید کارهای دیگری از رضا فکری، چرا که در داستان مرز نشان داده است توان نوشتن و داستان نویسی اش خیلی بیشتر از این مجموعه است.


پرسه در حوالی داستان امروز 2

نشر تجربه
شمارگان:1000
8000 تومان

ضمن قدردانی و سپاس از حسین سناپور به علت جمع آوری دومین شماره از مجموعه داستان های کوتاه "پرسه در حوالی داستان کوتاه"، باید بگویم نه تنها  خواننده در این مجموعه از تنوع  ایده و افکار،نگاه و تفاوت روایت،لذت خواندن را حس می‌کند، بلکه آشنایی با تنوع اقلیمی و نوع زندگی دیگر نقاط این سرزمین دلیل دیگری است برای بخت یاری خواننده در خوانش این مجموعه و آشنایی با نو قلم هایی که شاید غیر از این جا به سختی می شد آن ها را شناخت و پیدا کرد.

خوش حالم از دیگر شهرهای این مرز و بوم، داستان هایی را می خوانم و لذت کشف نوع نگاه و روایت دوستان تازه‌آشنا را حس می کنم.در یک نگاه کلی می توان گفت که در بیشتر داستان‌های این مجموعه،  استیصال و درماندگی آدم های قصه، اسیر و ابیر شدن‌شان در گذشته و چرخیدن آدم ها دور چرخه ی تکراری و انکار ناپذیری به نام زندگی به وضوح دیده می‌شود. انگار بیشتر شخصیت های داستانی، اخته شده اند واز انسان بودن آنقدر دور شده اند که توان یافتن درکی از حال و احوال خود ندارند.غیر از قصه های "برنده" و "سهم آب " که راوی بالاخره دارای تحرک و ادراکی انسانی نسبت به شرایط هستند، بقیه له و لورده ی شرایط و دیگران شده اند.آن قدرکه نابودی خود و یا دیگران را تنها راه چاره می بینند.مثل "سینه ی خالی بهادر" ،"ترجیح می دهم بمیرم" ، "بویی که با آن زندگی می کنم".

در این مجموعه، پنج داستان در مورد استیصال است، چهارداستان در موردخیانت، پنج داستان در مورد شرایط اجتماعی و فرهنگی، دو داستان در مورد جنگ و دو داستان، تخیلی است:


برنده – زهرا مهدوی

دوتا دوست بعد از سال ها به هم می رسند و با نقب زدن به خاطرات، آرام آرام آن ها را می شناسیم. نقطه‌ی اشتراک این دو، کسی به نام امیر است .داستان با تعلیق این که امیر کجاست و چه کار می کند جذاب است وکشش دارد و خواننده را با خود  تا انتهای داستان می برد .در انتها بدون این که بفهمیم بر سر امیر چه آمده وچه کار می کند ،داستان تمام می شود.

شبی درونیز – مرضیه جوکار

داستانی تخیلی  که با خیال در آمیخته ،احساس و عواطف زنی را به تصویر می کشد که انگار نمی تواند زمینی باشد و در زمین نمی گنجد.

سایه ی خالی – نسرین اسدی

داستان در مورد رابطه ای سه نفره است که یکی از این سه، در تصادفی جان سپرده و راوی خود را مقصر می داند و دچار کابوس شده است.در این داستان فضا سازی، غالب بر همه  ی عناصر داستانی شده است.نه تنها با شخصیت آیدا در داستان زیاد آشنا نمی شویم بلکه نمی دانیم چرا در این رابطه ی سه نفره، راوی و همسر آیدا به هم نزدیک شده اند.

آمده بودی برای مردن- علی فاطمی

یکی از داستان های خوب مجموعه  که همه چیز به درستی سر جای خودش قرار گرفته است.زندگی دو جوانی که علیرغم میل خود و به تصمیم بزرگترها زندگیشان به سویی دیگر می رود.به نوعی  فرسودگی،نوعی پذیرش حداقل ها،تلاش برای مشابه سازی و تن دادن به شبه‌خاطراتی از روزگاران خوش.در این داستان به موقع با شخصیت ها آشنا می شویم و با رفت و برگشت به مکان ها و زمان های مختلف با راوی همذات پنداری می کنیم .

سنگر – نسیم مرعشی

داستان،خاطراتی از جنگ در شهر اهواز است که از زبان راوی خردسالی بیان می شود.در لابه‌لای داستان به خرده داستان هایی بر می خوریم که از چند خانواده ی درگیر در جنگ در یک محله بازگو می شود که در این بازگویی هم هیچ خط زمانی نداریم.انگار راوی هرچه را خواسته به یاد آورده و گفته است. در این داستان هم با فضا سازی خوبی درگیر می شویم اما در خیلی جاها سن راوی را گم می کنیم و نمی دانیم  راوی چند ساله است.در واقع زبان راوی یک دست نیست و جاهایی بزرگانه می شود.در آخر هم از سرگذشت و ماجراهای بقیه بی خبر می مانیم و در آخر، این راوی است که معلوم نیست چرا دست دختر کوچکش را گرفته و به همان محله آورده ویک جورهایی بی خودی نگرانش می کند.

کوتوله ی شال قرمز- مهدیه مطهر

داستانی خیالی از زبان بچه ای که برای چندمین بار به دنیا برگشته است. اما بی آن که لحن و یا حس کودکانه ای در بیان ماجراها باشد.راوی می توانست بزرگسال یاشد.نمی دانم چه عمدی بوده برای این که بچه این ماجرا را تعریف کند.

روزی روزگاری سه قطره خون – حکمت الله بابایی

راوی اول شخص، دنیای کابوس واری را نشان می دهد که همه به نوعی درگیر آن هستند.در این دنیای کابوسی نمی دانم چرا خود راوی هیچ وقت دچار کابوسی آن چنانی نمی شود که با بقیه جوش بخورد.گرچه دیدن سه قطره خون کنار حوض یک جورهایی ما را پرت می کند به دنیای"سه قطره خون  صادق هدایت"اما در این جا راوی صحیح و سالم و بی کابوسی به نقل بیمارستان نشسته است.زبان داستان راحت پیش می رود غیر از کلماتی مثل "قراول" و "فراش‌ها" که به متن نمی نشیند.

سینه ی خالی بهادر- مریم ایلخان

در این داستان کم کم با رابطه ی تا سرحد جنون بیمار گونه ی زن و شوهری آشنا می شویم که داستان می خواهد ما با زن هم ذات پنداری کنیم ،اما نویسنده در این کار موفق نمی شود چرا که خود زن در ناتوانی و یاس چیزی از مرد کم ندارد و می بینیم که حتا باخود واقعی مرد هم نمی تواند روبه رو شود .داستان در آخر مچ خواننده را می گیرد اما از اول معلوم است که این زن کاری از پیش نمی برد.

مردمک سرخ- رزیتا بهزادی

زنی در نبود مردش به خیال و در آینه ،رابطه های قبلی را به تصویر می کشد.در هشت قسمت، کم کم با زندگی این دو آشنا می شویم و با موقعیت بغرنج زن رابطه برقرار می کنیم.در آخر خستگی و از پا در آمدن زن به سه تار و آینه غالب می شود.

یک نام – لاله امینی پور

در این داستان  روابط صمیمانه و دوستانه ی خانواده ای را که از مهمانی برگشته اند،می خوانیم.همه چیز به خوبی پیش می رود تا زمانی که مرد، نام زنی غیر از زن خود می برد.بعد به سرعت همه چیز فرو می ریزد و پوشالی بودن رابطه ها رو می شود.داستان شخصیت سازی و دیالوگ های خوبی دارد و به پیش‌برد داستان کمک می کند که فضا سازی به جا هم این امر را دو چندان می کند.گرچه آخر داستان هم غافلگیری دل چسبی دارد.

ترجیح می دهم بمیرم – احسان اسکندری

دو خانواده قرار است به آن ور آب بروند و از دست طلبکارها فرار کنند.داستان می خواهد رابطه ی عاطفی زن و شوهری را نشان دهد که با وجود علاقه  ای که به هم دارند باید از هم جدا شوند و مرد سعی می کند دور از چشم زن ،این راه را طی کند.دیالوگ ها  بیشتر برای اتفاق ها و حادثه ای است که پیش روی این مسافرهاست  . کاشکی کمی بیشتردر مورد شخصیت ها می خواندیم تا کمی گنگ نمی ماندند.

نسترن را چه کسی خواهدکاشت؟ – فرزانه راجی 

داستان در مورد تنهایی زنی است که بعد از مرگ مادر و برادرش به باغچه و کاشتن گل نسترن دل بسته است.در این تنهایی به دنبال کسی که کمکش کند می گردد .این داستان هم بیشتر روی فضا سازی کار کرده است تا این که شخصیت ها را بسازد و ملموس کند.

این روزها که می گذرد...- حامد قارونی

انگار کسی در جایی مثل عسلویه کار می کند نه برای کار و امرار معاش بلکه برای فرار از خوره ی ذهنی که به واسطه ی اتفاقی گریبان‌گیرش شده است.داستان، واسپاری شخصیت به روزمرگی بی انتها ودلمردگی را خوب نشان داده است وتوانسته موجی از این چرخه های تکراری رو به فنا شدن را نشان دهد.

بویی که با آن زندگی می کنم – نگار کماسی

دختری با پدر آلزایمری‌اش زندگی می کند و با به تصویر کشیدن یک روز از زندگی‌اش می خواهد ما هم با ترس ها و دوندگی هایش آشنا شویم.کسی که حاضر نیست حلزونی را له کند اما با خودش چه کار می کند؟ از بینامتنیت استفاده کرده که بتواند بیشتر آن حس را انتقال دهد.اما چطوری می شود توی وان حمام و با شرشر آب به خوبی این صحنه ها و کلمات را مو به مو بیان کرد؟

صداهایی همین نزدیکی ها – محسن عباسی

داستان می خواهد با استفاده از ایحاد توهم و حرکتی مشابه با یک نمونه ی قدیمی ،به تنهایی و بیگانگی  شخصیت داستان و آدم های دور و بر، نقبی بزند که متاسفانه موفق نمی شود چرا که در پرداختن به حال و هوای رسیدن به این مرحله، مجموعه عناصر را به کار نبرده است .در آخر هم منتظر اتفاقی هستیم که پیش نمی آید.

سهم آب – ناهید قادری حاجی آبادی

به نظر من یکی از بهترین داستان های این مجموعه است.علاوه بر شناخت از محیط و شرایط زندگی روستاییِ شخصیت داستان، با دغدغه ها و کشمکش درونی و بیرونی این شخصیت هم درگیر می شویم.درعین حال که زمان حال خوبی دارد، آرام آرام با گذشته و چگونگی گیر کردن در شرایط، همین زمان را هم خوب درک می‌کنیم. زنی که نه تنها خودش بلکه فرزندش هم از گزند این طلسم و رسم و رسوم زندگی در امان نمی ماند.

عروسی دختری که دوستش داشتی – بهمن طالبی نژاد

روای دوم شخص به خوبی توانسته دغدغه های درونی شخصیت داستان را بنمایاند وعلاوه برنشان دادن شک و تردید ها ، کشمکش های خوبی هم ایجاد کند. داستان، ماجرای خوبی دارد. به خوبی پیش می رود و در نهایت به آن چه انتظار داریم می رسیم.

ن. د. – بابک زمانی

این هم یکی دیگر از داستان های خوب این مجموعه است داستانی که با هفت نامه ی گزارش گونه با تاریخ دقیق روزها ما  را به حال و هوای سال های انقلاب می برد .در این یادداشت ها به خوبی با زیر و بم دلایل وشرایط آن موقع و با جریان های آن زمان درگیر می شویم.زبان ساده و واقع گرایانه  و روستایی دختر، به خوبی به کار برده شده ونامه به نامه با شخصیت ها و مسائلشان، تناقض ها و تضادها آشنا می  شویم. آخر داستان هم به خوبی به پایان می رسد وبا هر آن چه خوانده ایم جور در می آید./


وقتی کلاغ‌ها عشق می‌خورند

فهمیه محفوظ
نشر اختران
چاپ اول: 1385
303 صفحه

رمان روایتی است از کسانی که با مفاهیمی چون مرگ و عشق وزندگی دست و پنجه نرم می کنند و به دنبال پی بردن به این مفاهیم در دنیای واقعی به جان ذهن و روان همدیگر می افتند.راوی اول شخص است. اوبا شک به همه چیز روایت را شروع می کند ودر ادامه  چهار روای دیگر داستان را  پیش می برند که به همین دلیل می توان آن را یک رمان چند صدایی هم دانست. غیر از زبان و لحن و فضای ذهنی راوی اول و مادرش که به علت قرابت و نزدیکی ذهنی گاه حرف هایشان یکی می‌شود، بقیه زبان و حرف های خود را دارند.به خصوص بی‌بی . روایت اصلی به عهده اولین راوی است. او با دست یافتن به دست نوشته هایی به دنبال سوال خود است که رابطه ی من با و تو چه جور رابطه ای بود؟در پی این سوال  داستان پیش می رود وکم کم روشن می شود که چطور این افراد در میان مشتی الفاظ و مفاهیم اجتماعی از هم دور مانده اند.الفاظ و مفاهیمی که از دغدغه ی ذهنی این افراد به ذهن خواننده پر می کشد ومی شود سوال  وتبدیل یک دغدغه ی فردی به جمع بزرگتر و وسیع تری.نویسنده برای این انتقال مفاهیم از زبان و کلمه بهترین بهره را برده است. به نظر مشخصه ی اصلی همین لحن و زبان تلخ و گزنده ای است که در کل رمان وجود دارد.زبانی که نشان می دهد چطور یک چرخه ی کابوس وار کل زندگی درونی و بیرونی این آدم ها را تشکیل داده است.جایی که پرنده اش می شود کلاغ هایی که هر چند وقت یک بار پیدایشان می شود برای نوک زدن به همه چیز حتا آفتاب.زبان فرهیخته وگزنده ی راوی ها عمق سر گشتگی و تنهایی وغربت شخصیت ها را هم نشان می دهد.رابطه ای که مرگ و فنا بر آن سایه افکنده و به قول بی‌بی مثل طلسمی همه  را به درون خود می کشاند.در این رمان بی‌بی تنها کسی است که  پل ارتباط واقعیت موجود و دنیای ذهنی دیگران است.زندگی را به وسع خود می شناسد و به فعل در می آورد.رسم و رسوم خود را دارد و متعجب ا ست که چرا دیگران نمی دانند با خود و دیگران چه کار کنند. به قول خودش سواد خط ندارد اما سواد دل که دارد.

رمان پر از ترکیب های جالب گفتاری و نوشتاری هم هست .مثل:"از کجا بدانی کدام ژن موذی از کدام دروازه ی تاریخ کدام کرم را در کدام سوراخ او جا سازی کرده است." یا "کاشکی می توانستم صدای سوخته ام را روی شانه های کسی دوباره کوک کنم."


گفتگو با کافکا

 گوستاو يانوش
ترجمه ‌ی فرامرز بهزاد
انتشارات خوارزمي
چاپ سوم
271 صفحه


سخن گفتن از كافكا هم سخت است وهم آسان.سخت است چون مثل داستان هايش هزارتويي پر از راز و رمز دارد و آن قدر فيلسوفانه و پر از ايهام مي نويسد كه گاهي دست نيافتني مي شود و بايد بارها و بارها خواند تا با آن چه نوشته آشنايي پيدا كرد.به همان اندازه كه در انزواي خودخواسته اش خو كرده است با درد انسان و جامعه و بشر همدل بوده و توانسته در قالب كلمات، اين همه براي انسان سرگشته ي درگير با دالان بي در و پيكر قوانين و اميال زندگي بنويسد.طوري كه در اين سال هاي پس از مرگش هزاران هزار مقاله و سخنراني و كنفرانس برگزار شده تا بلكه شمه‌اي از زندگي و عقايد و سير و سلوك او شناسانده شود.سخن گفتن و شناخت كافكا آسان هم هست به خصوص وقتي با پسر جواني باب گفتگو را باز مي كند و از همه چيز سخن مي گويد. به راحتي ابراز عقيده مي كند و حرف هاي خود را به زبان مي آورد.و چه بهتر كه براي شناخت او به حرف ها و عقيده ي خودش در مورد مسائل زمانه اش رجوع كرد.بهترين منبع در اين مورد كه به ما كمك مي كند همين كتاب "گفتگوبا كافكا" نوشته ي گوستاو يانوش است.كتابي كه با آشنايي پسري با كافكا شروع مي شود كه از طريق پدرش صورت مي گيرد كه همكار كافكاست واين پسر داستان و شعر مي نويسد و مشتاقانه نظر كافكا را در مورد كارهايش مي‌خواهد.كتاب با توصيف چهره و محل كار شروع مي شود و با پاسخ هاي كافكا به پرسش هاي كنجكاوانه‌ي اين جوان ادامه پيدا مي كند.در اين كتاب مي‌بينيم كه كافكا چه شناخت دقيقي از تمام شهر محل زندگي و كوچه پس كوچه‌ها و آثار باستاني و ساختمان‌هاي گوناگون شهر دارد. و با چه دقت بي‌نظيري در‌باره‌ي اين شهر حرف مي‌زند.از اداره و ساختار سازمان هاي  اداري؛از شعر و ادبيات زمانه؛از سازمان‌هاي سياسي و دولتي؛از شادي و غم حرف مي‌زند و نظر خود را بازگو مي‌كند.كافكا مي‌گويد: "شادي غذاي روح است .بدون شادي زندگي حكم مرگ را دارد."در جاي ديگري مي گويد:"تضاد ميان جهان ذهني درون و جهان عيني برون؛ميان انسان و زمانه،مسئله اصلي همه هنرهاست.هر نقاش و نويسنده و شاعر و نمايشنامه نويسي ،ناچار است تكليف خود را با اين مسئله روشن كند."     

این کتاب كه فرامرز بهزاد به خوبی ترجمه‌اش کرده، پس از سی سال تجدید چاپ شده است.

تابوت‌هاي دست‌ساز

 

ترومن كاپوتي
ترجمه‌ي بهرنگ رجبي
نشر چشمه
101 صفحه
چاپ اول: 1391
3000 تومان

داستان كه تمام شد و كتاب را بستم،به نويسنده فكر كردم كه وقتي اين سطور  را مي نوشته چقدر از ناامني دنيا و محيط دور و برش رنج مي برده و ياشايد هم به آن چنان شناختي از دنيا رسيده است كه همه چيز را اين جور تلخ و تار ديده است. یعنی همان تلاش هاي ناموفق و بي ثباتي اثبات كردن و دلايل و مدارك را به فراموشي سپردن و در آخر همه چيز را از دست دادن وتنها شدن. اين است مزد كارآگاهي كه مي خواهد راز و رمز قتل هاي پي در پي يك شهركوچك را آشكار كند. راوي كه دوست قديمي اين كارآگاه است به كمك او (جيك) مي آيد و از طريق ديالوگ و سوال و جواب كردن، همه ي اطلاعات به دست آورده را رد و بدل مي كنند. قاتل با فرستادن هديه اي كه يك تابوت چوبي دست ساز است از قبل به قربانيان خود قتل آن ها را اعلام مي كند و مي داند از طرف جيك هم مظنون به قتل است. با اين وجود باب دوستي را با جيك باز مي كند و در يك مهماني به صراحت مي گويد كه جيك فكر مي كند او قاتل است. جيك، گزارش وار تمام كارهاي انجام شده را به راوي مي گويد و هر جا قرار است حركت و يا توضيحي بيايد در متن يك پرانتز باز مي شود و مثل صحنه ي نمايش توضيحات تكميلي داده مي شود و پرانتز بسته مي شود. در آخر نيز با نقل قول و خاطره وار بقيه ي داستان تكميل مي شود.توصيفات قوي و موجز و قدرت نويسنده در شخصيت پردازي و آشكار كردن حركت و رفتارهاي هر شخصيت از نكات برجسته ي اين كتاب است. کتابی که ترجمه ي بسيار رواني دارد و خواندنش به راحتي پيش مي رود.

فرقی نمی کند و دفتر بزرگ

يكي از خوبي ها و جذابيت هاي زمان ما اين است، درست وقتي كه هر چيز معنا و مفهومي دارد ،مي تواند همان معنا و مفهوم را نداشته باشد.هر چهارچوبي مي تواند بي چهارچوب هم بشود.هر عيني ،ذهن بشود و هر وهمي به عين در آيد.اين از شكلي به شكل ديگر شدن در عين رعايت ساختار مي تواند در هم شكستن ساختار را به دنبال داشته باشد.اين به هم ريختگي در ادبيات به قاعده ي تازه اي تبديل مي شود و  اگر نويسنده ،نويسنده باشد، اثري بي بديل به وجود مي آيد.آگوتا كريستف در مجموعه داستان فرقي نمي كند اين كار را با خواننده كرده است.جايي مي گويي اين داستان نیست،نه نيست.جای می گویی آري داستان است،چرا نباشد؟ بالاخره از منظر نويسنده اي مثل كريستف داستان است.بيست و چهار داستان كه در آن مرزي بين خيال و واقعيت نيست.مرزي بين جنون و عقل نيست.هيچ مرزي بين بودن و نبودن نيست.چه در جايي كه راوي،روايت مي كند ،چه وقتي راوي نظاره گر است.

وقتي دوستي دو كتاب دفتر بزرگ و  فرقي نمي كند را به من داد، بعد از خواندن هر دو به دنبال آثار ديگر او رفتم كه به ظاهر همين دو كتاب از او در دست هست.خب آگوتا كريستف است ديگر،در همان سطور ابتدايي نوشته، قلاب خود را مي اندازد و تو را پاي كلماتش مي نشاند و به راحتي همذات پنداري مي كني با دو كودك در دفتر بزرگ كه براي نجات خود در مقابل هيولاي جنگ به هيولايي دائم در حال حفظ بقا تبديل مي شوند.براي همين در فرقي نمي كند هم يك تبر مي تواند عادي باشد،يك مجسمه ي سنگي و سگش چيز ديگري و...

خواندن اين كتاب ها را از دست ندهيد.من گفتم ،تصميم با شماست.

طعم ولگردي پشت اين ديوار

محمد عطارياني
88 صفحه
نشر آهنگ قلم با همكاري نشر گلمهر
چاپ اول:1390
2700 تومان

سرهم بافی وقایع و رویدادهاچیزی نیست که هر کسی از عهده ی آن برآید .این که از یک اتفاق کوچک چنان کوهی بسازی و هی شاخ و برگ اضافه کنی تا بشود جزیی از زندگی یا خود زندگی، هنری است والا.این که  باجادوی کلمات باور کنید در همین نزدیکی ها آدم هایی هستند که تو یا ازشان خبر نداری و یا نمی دانستی این نوع زندگي هنوز هم هست و هنوز جریان دارد،هنری است بسیار زیبا و دلنشین.آدم هایی به ظاهر این چنین دور ولی خیلی نزدیک تو،نزدیک چشم های تو،توی کلمات هستند،کلماتی که می شود به راحتی آن را خواند و باهاش زندگی دیگری را تجربه کرد.

محمد عطاریانی در مجموعه داستان طعم ولگردی پشت این دیوار با من خواننده نوعی بازی زیبای داستانی انجام داده است.

هفت داستان اين مجموعه، همگي يك وجه مشترك دارند. و آن اين‌كه همگي در يك محله اتفاق مي‌افتند. براي همين آدم‌ها داستان به داستان آشنا و آشناتر مي‌شوند، همين‌طور دغدغه‌هاشان. دغدغه‌هايي كه بي هيچ پيچيدگي به خوبي ساخته مي‌شوند و با قدرت تخیل و خیال بافی نويسنده، خواننده را وارد دنیای دیگری می کنند.