یادداشتی بر رمان حرفه خرابکار

 حرفه خرابکار

مهدیه مطهر

 نشر افق

چاپ اول 1393

 

 “حرفه خرابکار” نوشته مهدیه مطهر که به تازه گی توسط نشر افق منتشر شده رمانی است در ژانر پلیسی – معمایی و در قالب طنز که در کمبود و گاهی نبود این نوع داستان ها در ادبیات معاصر فارسی خوش می‌درخشد. این داستان شبیه انواع کلاسیک پلیسی مثل داستان های شرلوک هولمز و آگاتا کریستی با یک نفر در نقش کارآگاه و البته یک دستیار ( که ذهنش همیشه عقب تر از کارآگاه حرکت می‌کند ) و جنایت یا جنایت هایی که به تازه گی اتفاق افتاده آغاز می‌شود، اما در ادامه و پایان از شکل های کلاسیک این ژانر فاصله می‌گیرد و با فصلی غافلگیر کننده تمام می‌شود. گاهی هم شباهت هایی با داستان های متفاوت و موفق پلیسی از نوع “دشیل همت” و “ریموند چندلر” پیدا می‌کند که در نوع خود بسیار جالب توجه است و نشان دهنده این که نویسنده به خوبی این ژانر را می‌شناسد. شخصیت ها هیچ کدام اسم خاصی ندارند ( البته ظاهراً به جز سایه ) و مکان وقوع حوادث هم شهر مشخصی نیست و این موضوع در کنار نثر ابزار خورده و شسته رفته متن گاهی خوانش را کمی دچار مشکل می‌کند. “حرفه خرابکار” بی شک در بین داستان های پلیسی فارسی کاری نو و با اهمیت است. این را حتی از عنوان هایی که برای فصل های مختلف استفاده شده می‌شود فهمید. شخصیت ها خوب پرداخته شده اند. به ویژه کارآگاه به عنوان شخصیت اصلی که بر ابهام بیشتر ماجراها و جذابیت اثر افزوده است. به طور مثال توجه خاصی که او از همان اوایل داستان به سایه دارد و سرکوفت هایی که به دستیار می‌زند ( که شاید بتوان آن را به حساب زن باره بودن او گذاشت ) در پایان به خوبی به باورپذیر کردن این شخصیت کمک می‌کند. خواندن رمان “حرفه خرابکار” تجربه ای است بسیار شبیه به دیدن یک فیلم جذاب پلیسی. راوی دانای کل در فصل های گاه کوتاه داستان به شخصیت ها نزدیک می‌شود و آن ها را دنبال می‌کند تا این که در پایان به خود بیاییم و بفهمیم حقایق آن طوری نبوده اند که ما فکر می‌کرده ایم و باید بپذیریم که کارآگاه همیشه از ما یک قدم جلوتر است. 

یادداشتی بر رمان شب شاه کشان

 

شب شاه کشان

علیرضا شهبازین

نشر چرخ

چاپ اول 1393

دوره هخامنشی را که با پادشاهی کوروش کبیر آغاز و با شکست داریوش سوم از اسکندر مقدونی به پایان می‌رسد، بسیاری دوره فخر و شکوه تاریخ ایران می‌دانند. دوره ای که فقط یک امپراطوری در جهان حکومت می‌کند و قلمرو آن از حدود هند تا یونان گسترده شده است. دوره ای که متاسفانه تا همین اوایل قرن بیستم هم بخش بزرگی از تاریخ و جزئیاتش بر ما پوشیده بود و تنها پس از آنکه راولینسون انگلیسی توانست خط میخی را رازگشایی کند آشکار شد. صدای شاهانی که فرمان هایشان را بر سنگها حک کرده بودند شنیده شد و به ما رسید. « شب شاه کشان » نوشته علیرضا شهبازین که به تازگی توسط نشر «چرخ» به بازار کتاب آمده است، اثر جسورانه ای ست که به این دوره زمانی می‌پردازد. جسورانه چون هنوز هم دوره هخامنشی، دوره تاریک و بسیار دوری برای نوشتن یک رمان است. نـــویسنده این رمان بی شک با پرداختن به این سوژه دست به ریسک بزرگی زده است. اطلاعاتی که ما از آن دوره داریم برای نوشتن داستان هنوز هم بسیار کلی است. به طور مثال نام هایی که از آن دوره باقی مانده به ویژه برای زنان بسیار محدود اند. 
ماجراهای این رمان در دوره پادشاهی اردشیر دوم روی می‌دهد و به طور خاص به مسئله کوروش کوچک می‌پردازد. ماجرایی که در تاریخ هخامنشی بسیار مهم و حساس است. سمیرامیس همسر کوروش کوچک پس از کشته شدن شوهرش و اسارت به دست سپاهیان اردشیر وارد هزارتوی کاخ های پارسه و روابط پیچیده آدم هایش می‌شود. او احتمالاً از ابتدا به انتقام فکر می‌کند اما تا اواسط رمان چندان معلوم نیست چه می‌خواهد بکند. شاید اگر انگیزه او و مسئله اش بهتر مشخص می‌شد به جذاب تر شدن رمان کمک زیادی می‌کرد.سوی دیگر این رمان، پری زاد، مادر کوروش و اردشیر ایستاده و داستان با او حرکت می‌کند. زنی محکم و مستبد که در تاریخ نمونه های بسیاری از او داریم. شاید در مورد او هم اشکال شخصیت پردازی و روشن نبودن مسئله اصلی اش را بتوان وارد دانست. با این حال شب شاه کشان رمان تاریخی خوب و پر کششی است. تسلط نویسنده بر تاریخ و رسوم و فرهنگ آن زمانه صحنه های جذابی را پدید آورده که علاوه بر خواندن داستانی پر کشش، اطلاعات مفیدی را هم به خواننده می‌دهد. شب شاه کشان فرا می‌رسد، اما آیا خشونت و برادر کشی به راستی پایان یافته است؟
 

کپی هایی که برابر اصل نیستند. یادداشتی بر رمان طلابازی.

 

 طلابازی

امیر حسین شربیانی

نشر چشمه

چاپ اول 1394

 

رمان “طلابازی” نوشته امیر حسین شربیانی که به تازه گی توسط نشر “چشمه” منتشر شده است، چنان که از عنوان بسیار مناسبش هم پیداست داستان آدم هایی است که می خواهند مس را به طلا تبدیل کنند و اغلب عمری را هم صرف این کار می کنند، اما هرگز موفق نمی شوند و البته هیچ وقت هم دست از تلاش بر نمی دارند. پیمان ، شخصیت اصلی داستان در حجره طلافروشی ای که میراث پدربزرگش در بازار است کار می کند. او شیفته پدر بزرگ و روزگار از دست رفته ای است که در آن پدربزرگ پولدار او را سوار بنز حسرت انگیزش می کرد و هوایش را داشت؛ روزگار شیرین کودکی. اما اکنون پیمان اسیر پدر قمارباز و نامتعادلش است و مادری که به او چندان دلبستگی ای هم ندارد و سرمایه اندکی که هر روز آب می شود و از بین می رود. بین همه این ها البته رویاهای بزرگ هم هستند و او را مشغول خود می کنند. زن و مرد جوانی برای خرید جواهر به طلافروشی می آیند و پیمان با دیدن وجنات آنها از جمله ساعت رولکس مرد جوان که احتمالا پانزده میلیونی می ارزد به دنیای اورجینال آن ها پرتاب می شود و این شروع داستانی جذاب است؛ داستان آدم های اصل و تقلبی. داستان آدم کوتوله ها و آدم های درست و حسابی. داستان دخترهایی که برای صاحب شدن پسری پولدار به هر کاری دست می زنند. داستان یک شبه ره صد ساله رفتن و پرواز. داستان رسیدن به بنز آخرین سیستمی که ته همه آرزوها و ارزش هاست و در نهایت از دست دادن همه چیز. نویسنده در این داستان به درستی بیماری خاصی را که به ویژه در میان جوانان امروز جامعه شایع است تشخیص داده و به آن پرداخته است. نثر و زبان بسیار مناسب ودر خدمت داستان اند. فضاها خوب ساخته شده اند و موضوع جذاب است و کمتر به آن پرداخته شده است.

مرگ ایوان ایلیچ

 

مرگ ایوان ایلیچ

لیو تالستوی

ترجمه سروش حبیبی

نشر چشمه

"حالا اگر زندگی من،زندگی آگاهانه‌ام،همه گمراهی بوده باشد چه؟"

                                                          از متن کتاب

مرگ ایوان ایلیچ ، یک داستان واقع گرای ساده، کوتاه، روان و یک‌دست  با ترجمه‌ی خوب سروش حبیبی‌ست . قصه در کنار معرفی خوب و ریشه دار و دقیق آداب و رسوم طبقه سرمایه‌دار و مرفه روسیه و معرفی قهرمانی از این طبقه، نگاهی عمیق و موشکافانه به زندگی و مرگ می‌اندازد. این کتاب مانند تمام شاهکارهای لیو تولستوی قصد دارد خواننده را به بازنگری مجدد زندگی فرا خواند و مرگ را از زاویه ای کاملا نو و بدیع به خواننده معرفی می‌کند..تولستوی با دستمایه قرار دادن امر محتومی چون مرگ ،واژه‌ی آشنای مرگ  را با مفهوم‌هایی عمیق می تراشد و پروبال می دهد و به سرانجام می رساند بنابراین یک تجربه‌ی زیسته کافی‌ست تا ببینید ایوان ایلیچ از به یادماندنی‌ترین و جالب‌ترین کاراکترهای دنیای ادبیات است. اهمیت ، عمق و ملموس بودن قصه از این تجربه برمی آید که تولستوی بعد از پشت سر نهادن بیماری و دست و پنجه نرم کردن با مرگ، رسم و مسلک زندگی‌اش را دگرگون کرده و خود را وقف کمک به نوع بشر کرد و بعد از آن تغییر و جدالش با مرگ ،اشتغال ذهنی اش به مرگ را  دستمایه‌ی داستان بلندی این‌چنینی کرد. آن‌چه جالب توجه است این است که در این قصه تولستوی می‌کوشد تصویر مرگ را در قالب واقعیتی اجتناب ناپذیر که هر انسانی ناگزیر به رویارویی با آن است به بهترین نحو ممکن نشان دهد،برای همین جدال قهرمان در تنهایی در چهاردیواری اتاق و پیر و چروکیده و رنجیده شدنش به خوبی انتقال داده می شود و در آخر، مرگ غریب قهرمان در این داستان به تعبیری آغاز زندگی دوباره او می‌گردد. به چالش کشیدن ناآگاهی و بی خبری انسان در تقابل مرگ و زندگی و به تصویر کشیدن وحشت از مرگ و نزدیک شدن به چنین پدیده‌ی ناشناخته‌ای مهمترین موضوعاتی ست که به تفضیل در رمان به آن پرداخته می شود.بعلاوه رمان مرگ ایوان ایلیچ هر چند کوتاه و خلاصه ولی  از دیدگاه روانشناختی بسیار مورد تاًمل بوده و به تدریج با هوشمندی خواننده را به عمق یکی از اسرار امیزترین واقعیت‌های زندگی یعنی مرگ می‌برد.

مرا هم با کبوترها پر بده

ماهرخ غلامحسین‌پور
انتشارات بوتیمار
چاپ 1392
93 صفحه
5700 تومان

نویسنده‌ی میهمان: زری نعیمی

چه کسی برای مردن آماده است؟ برای مردن باید آماده بود؟ شاید فقط باید زندگی کرد و برای زندگی کردن آماده بود. مرگ خودش خواهی نخواهی خواهد آمد. راویان این مجموعه اکثراً دغدغه‌ی مرگ دارند. بیش‌تر از آن که زندگی کنند در حال جنگیدن با مرگ‌اند. این راوی می‌گوید: «هنوز برای مردن آماده نیستم. خیلی زود است. می‌خواهم زندگی کنم. فکر مرگ می‌افتد به جانم. به ریشه‌هایم. مغزم سوت می‌کشد به جایی نمی‌رسد... شاید یک خواب آرام است... پس تکلیف آن کرم‌هایی که می‌افتند به جانت و رنده‌ات می‌کنند چه می‌شود؟ شاید همین دست‌ها بشوند لانه‌ی هزاران کرم ریز و درشت صورتی.» راوی در این داستان سرطان دارد، در غربت و تنهایی. در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ. و زندگی در حال عبور.

مرگ به زندگی سر می‌زند. گفت‌وگو می‌کند. با هم از زندگی روزمره می‌گویند. این داستان اول است. مادر از مرگ برخاسته و اکنون کنار زندگی دختر نشسته و با هم از لیوان‌های کثیف که همه جا پخش و پلایند حرف می‌زنند: «می‌گوید اگر با هر وعده غذا 17 لیوان کثیف کنند، توی 60 سال می‌شود به عبارتی 525 هزار و 600 لیوان.»

زندگی مرگ دارد. انسان‌ها و موجودات مرگ دارند. پیرمرد پسرش را از دست داده و مرگ او را مثل دیوانه‌ها کرده. بعد از تصادف پسرش و مرگ او و دیدن صورت له شده‌اش، نمی‌تواند با زندگی و بودن کنار بیاید. به موازات این جدال، مرگ‌ جای دیگری هم هست، در خانه‌ی فرنوش و راوی. مرگ، نوزاد نیامده را می‌گیرد. در نیمه شب با سرازیر شدن طشتی از خون زیر پای زن. زندگی مرگ دارد ولی ژیلت‌هایی داریم که مرگ ندارند و فقط هزار تومان! و گفت‌وگوی دردناک پیرمرد و راوی بر سر مرگ و دل‌آشوبه‌ای که می‌آورد: حیف شد! پسرت مرد. تو هم تا بمیری اسیری. ای کاش تو هم با او مرده بودی. دیگر شب‌ها راحتی نداری. همه‌اش می‌آید جلوی نظرت.»

مرا با کبوترها پر بده مخلوطی است از زندگی و عشق و نفرت و مرگ! عشق دوستعلی به کبوترهایش و نفرت و انتقام‌جویی بتول از تک‌تک آن‌ها و باز مرگ! و...

فقط یک داستان ساز دیگری می‌زند. به جای مرگ از زندگی می‌گوید. ماجرای ساده و پیچیده‌ی یک زن و شوهر و جدال آن‌ها بر سر خریدن پراید و رانندگی و تصادف، یعنی زندگی. یکی (مرد) همیشه‌ی خدا طلبکار و زورگو و عقل‌کل و یکی (زن) مدام بدهکار و صبور و ساکت و تسلیم...