حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم

عطیه راد
نشر چشمه
چاپ اول:1390
قیمت:2800 تومان
اگر روزی بخواهم مجموعه داستانم را چاپ کنم، شاید چیزی شبیه "حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم" از کار در بیاید. اولین مجموعه داستان عطیه راد، داستان هایی در فضاهای متنوع، روستایی یا در شهر های کوچک.
چیزی که در داستان های این مجموعه دوست دارم، دیدن تصویری رنگارنگ و شفاف از اقلیم نویسنده (کاشان) است در ابعاد مختلف. از ابنیه ی تاریخی وموزه در داستان ها (کتیبه، تپه ی سیلک و پشت باغ فین) گرفته تا باورها و افسانه های محلی(گندم) و آنچه که با ظرافت و دقت از فضای قالیباف خانه، طرح قالی، گل و ترنج و حاشیه و رج می گوید(داستان قالی).
دسته ی دیگری از داستان های مجموعه، روایت زن های تنها، تک افتاده و درک نشده ی جامعه اند. مثل زن (فیلم های تکراری) که با زن های فیلم های خارجی هم ذات می شود و می گوید: "دیگر این جا فرقی نمی کند که موهای جوراب بسته داشته باشد یا پسرانه ی به هم ریخته. ترکه ای باشد یا کمی چاق. سرنوشتی دارد مثل من. زن است و چاره ای جز این ندارد. "
یا زن افسرده ی (من سوسک ها را دوست دارم) که به حشرات به ویژه سوسک ها پناه برده است.
و یا زن داستان (خانم شاعر) که "یاد گرفته بود برای متلک نشنیدن باید روفت و پخت و شست."
طرح جلد نو و جذاب مجموعه، زبان دلنشین و نثر روان و دیدن فضاهای آشنا و بعضن پرکاراکتر داستان ها هم از دیگر نقاط مثبت کار هستند.
سومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی