ابلوموف

ایوان گنچاروف
ترجمهی سروش حبیبی
انتشارات فرهنگ معاصر
چاپ سوم 1390
916 صفحه
24000 تومان
آبلوموف ، نوشته ی ایوان الکساندروویچ گنچارف در سال 1853 نوید دهنده ی نگاهی متفاوت با ادبیات عصر خویش است . این تفاوت را می شود در شروع رمان جست و جو کرد . در رمان های کلاسیک با مقدمه های طولانی روبرو هستیم که گاه از زندگی پدر و مادر شخصیت اصلی شروع می شود ، با تولد شخصیت اصلی ادامه پیدا می کند ، کودکی وجوانی شخصیت را می بینیم و پس از اینکه به صورت کامل گذشته اش را شناختیم وارد ماجرای اصلی می شویم . اما در ابلوموف ساختارشکنی صورت گرفته و مقدمه به داخل متن اصلی رمان برده شده است. ما در شروع و همان صفحات اول با مسئله اصلی شخصیت یا به اعتقاد آندره شتولتس جهان بینی ابلوموفیسم روبرو می شویم . در آغاز با پایان مواجه هستیم و از نتایج ابلوموف بودن آگاه می شویم . بقیه ی رمان به چگونگی شکل گیری زیست ابلوموف وار در برش های مهم زندگی او و تاثیرش روی بحران های حساس و نتایج آن می پردازد . این رمان به اعتقاد من دو وِیژگی اصلی دارد ، استفاده از عناصر ابزورد برای شوخی با جهان بینی و رویای ابلوموف و همچنین وجه اصلی تر رمان، یعنی بعد روانشناختی شخصیت ها. فصل اول چنان کامل نوشته شده است که اگر زمان و جزئیات مربوط به آینده را حذف کنیم با نمایشنامه ی کاملی روبرو خواهیم بود که ما را به یاد ساموئل بکت نویسنده ی ایرلندی خواهد انداخت که آثارش را حدود نه دهه ی بعد عرضه کرد . عرصه ی بی عملی ، نوع دیگری از عرصه ی عمل های بی خود و بی جهت است که نتایجی بی معنی، احمقانه و پوچ دارد که در واقع مشابه همان بی عملی است . موردی که در ابلومویسم جزو اصول اصلی محسوب می شود .
شاید با کمی شجاعت بتوان نویسندگان را پدر روانشناسی نامید . همان گونه که قبل از حضور بزرگانی چون زیگموند فروید و دیگر اساتید روانشناسی ، تاثیر روان/تنی و شکل گیری شخصیت انسانی در بستر محیط و نوع تصمیم وعمل شخص را تنها در رمان ها می توانستید دنبال کنید . اشاره مشخص به آثار داستایوفسکی ، یادداشت های نیچه و بعد روانشناسانه ی آثار آنهاست . با اطمینان بیشتری می توان گفت که گنچارف موفقیتش را مدیون ساخت ریشه ها و شناخت دقیق روانشناسانه ی شخصیت هایش است. او با توانایی بالا توانسته است که شخصیت هایی انسانی( و نه اغراق شده) بیافریند و ما را در رمان به دنبال خویش بکشاند. در فصل "خواب ابلوموف " گنچارف به تفصیل نوع زیست خاندان ابلوموف، روستائیان، هدف و روش این سبک زندگی را به ما معرفی می کند . در کنارش مواجه با یک خانواده ی خارجی/آلمانی هستیم که متفاوت برخورد می کند . خانواده ی آلمانی زیست متفاوتی دارد که با اعتراض مردم روستا هم همراه است . دوگانه ی ابلوموف/شتولتس به دوگانه ی قناعت/رشد می ماند که پسران این دو خانواده ایده های زندگی این دو را نمایندگی می کنند . اما اینجا تفاوتی در میان است. ایلیا ایلیچ ابلوموف تحت تاثیر گذر زمانه، برخلاف گذشتگانش به تحصیل وادار می شود ، با آندره ی آلمانی همبازی است و تاثیر می گیرد، و از روستا به شهر مهاجرت می کند . این سه تفاوت موجب این است که ایلیا در جوانی آرزوهایی متفاوت از زیست خاندان ابلوموف را در ذهن بپروراند. اما در عمل به دلیل رشد نیافتگی و کسب نکردن مهارت های لازم برای دوری از زیست خانوادگی ، همانند گذشتگانش ابلوموف وار زندگی می کند. آندره در دوران کودکی از خانه بیرون است و خانواده اش این موضوع را به نفع اش می دانند.شاید آنها تصور می کنند که اگر امروز نتواند در بیرون از خانه دوام بیاورد، فردا چه خواهد کرد؟ در آینده آندره تمام وقت در حال سفر به اروپا است و موفقیت های پیاپی کسب می کند. اما ایلیا ایلیچ حق بیرون رفتن از خانه و بازی کردن با بچه های فقیر را ندارد، ایلیا همیشه در خانه مانده و از بیرون ترسیده، چه دلیل دارد که تصور کنیم آینده ی او چیزی جز این خواهد بود؟
به این ترتیب می بینیم که گنچارف تسلط ویژه ای به افکار و اعمال شخصیت هایش دارد . با جزئیات باور پذیر به آنها می پردازد و از آنها به نحو درستی در روند داستان استفاده می کند تا با تقابل مفاهیم ما را بدون فریب به نتایج رهنمون سازد .
نوشته ی حاضر به ریز خصوصیات ابلوموفیسم نمی پردازد و خواننده را دعوت می کند تا خود با خواندن این رمان در لذت دوست داران این اثر کلاسیک شریک شود .
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت توسط پرسه
|
سومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی