پشت شیشه‌های مات

نویسنده‌ی میهمان: زری نعیمی

حسین مقدس

انتشارات بامداد نو

چاپ: 1391

128 صفحه

5000 تومان

از بس نوشتیم نویسندگان جدید بسیار شلخته‌اند، این نویسنده خودش را اصلاح نموده و داستان‌هایش را از همان فهرست، طبقه‌بندی کرده است. مرتب و منظم. مهر شلختگی را از پیشانی داستان‌هایش پاک نموده. حالا خواننده می‌تواند در کمال آرامش و دقت از هر طبقه یکی را بردارد و بخواند. روی هر طبقه هم مشخص شده که با چه نوعی از داستان ملاقات خواهید کرد: رویاها با چهار داستان، عاشقانه‌ها با چهار داستان، بعد کابوس‌ها: 6 داستان، مثل همه جا قدرت ازدیاد و تورم کابوس‌ها بالاتر است. آدم‌ها: باز هم چهار تا، و گاوها: سه تا.

در داستان اول از طبقه‌ی رویاها: «عکس‌های توی آلبوم» راوی و رعنا می‌روند سراغ پدر راوی که زیر درخت نشسته و مبهوت عالمی ناپیداست. بعد این دو با هم می‌روند به اتاق سهراب برادر رعنا. سهراب همیشه خواب است و کف اتاق پر از دارو. در این طبقه داستان «جست‌وجو» هم هست. مردی به دنبال زن گم‌شده‌اش می‌گردد. به اداره‌ی پلیس می‌رود تا مشخصاتش را بدهد: «رنگ چشم‌ها: مهربون، خیلی. فرم صورت: بسیار صمیمانه. لب‌ها: دروغی از آن‌ها درنمی‌آید. وزن: سبک و نرم. علامت مشخصه: مهربون‌ترین زن روی زمین.» این‌ها جذاب‌ترین جملات داستان بودند. گفته می‌شود خمیازه یا ترس مسری است. با این داستان می‌توانیم توهم را هم اضافه کنیم. همه‌ی پلیس‌ها، و بعد کل شهر دچار توهم می‌شوند. دور مرد جمع شده‌اند تا شمایلی داشته باشند از بانوی گم‌شده: «کم‌کم در شهر تمایل شدیدی برای یافتن بانوی گم شده شکل گرفت.» حالا هر کس در روایت‌اش صفاتی بر این شمایل می‌افزاید: «زن‌های جوان سعی می‌کردند ژست‌های اخلاقی شبیه به او بگیرند.» و جوانان شهر آرزوی چنین همسری را داشتند. این بود طبقه‌ی اول. چند داستان دیگر هم دارد. در صورت تمایل می‌توانید بردارید و بخوانید.

این جا طبقه‌ی دوم است: عاشقانه‌ها. در اولین داستان: «آخرین اسب‌ها»، مرد و زنی موجوداند برای ارائه‌ی روایتی یا گزارشی از مرگ. زن و مردی عاشق. مرد حافظه‌اش را از دست داده. با پیشنهاد دکتر،‌ زن مرد را راحت می‌کند، طبق توافق خودشان. هر چقدر موضوع ظرفیت جذابیت و بالندگی داشته، داستان همه را خنثی کرده تا فقط گزارشی باشد فاقد زیبایی. می‌توانید داستان را سر جایش بگذارید. در طبقه‌ی خودش.

عاشقانه‌ها ادامه دارند. این بار برای سربازها. سربازی راه خانه‌اش را گم کرده بعد از بازگشت از جنگ. این موضوعِ داستانی است که پدر نوشته. حالا سرباز از داستان بیرون آمده و هر روز می‌رود به دنبال جمشید، که پسر واقعی نویسنده است، تا او را از جنگ بازگرداند و راه خانه را به او نشان بدهد. صدای‌تان را می‌شنوم که دارید غرغر می‌کنید. می‌گویید بگذار سر جایش. خسته شدیم از بس این نویسنده از روی دست خودشان و همدیگر کپی کردند. یک بار، در داستانی، یک بنده‌ی خدایی مرتکب این عمل داستانی شده، بعد همه افتادند دنبالش تا عین همان را تکرار کنند. چقدر هم خوش‌شان می‌آید از این همه خلاقیت بکر و شگفت‌انگیزشان.

اگر غرغرهایتان تمام شد، «خانه‌ی یعقوب» برای تغییر ذائقه کمک‌تان می‌کند. می‌توانید از آن اگر نه داستان، که پند و عبرت حکیمانه بگیرید. اگر ناشناسی، نیمه شب، با چاقویی در دست جلوی‌تان ظاهر شد و گفت: هیس! نترسید! شما کاملاً به توصیه‌ی ایمنی و بهداشتی او گوش دهید و اصلاً نترسید. و کاملاً هیس باشید. با هم به اتاق بروید و همسر (نازنین) را بیدار کنید و یک میز صبحانه مفصل با نیمرو و چای گرم بچینید. تازه می‌توانید او را به حمام هم بفرستید تا خود را شست‌وشو بدهد و خستگی از تن بزداید. با تمیزترین حوله‌ای که به او می‌دهید. و در نهایت از او بخواهید که: «باز هم بهمون سر بزن، خوشحال می‌شیم.»

بعد از این که تک‌تک داستان‌ها را از طبقه‌ی اول: رویاها تا طبقه‌ی آخر: گاو می‌خوانیم، درمی‌یابیم که نویسنده‌ی گرامی نظم و ترتیب و طبقه‌بندی‌شان خیلی خیلی بهتر از داستان‌نویسی‌شان می‌باشد. شکل طبقه‌بندی‌شان هم قابل توجه است. از رویاها شروع کرده‌اند و در پایان رسیده‌اند به گاوها. یعنی اگر از رویاهایمان شروع کنیم، آخر و عاقبت‌مان می‌رسد به گاوها؟!


برادران سیسترز

 

 برادران سیسترز
نویسنده: پاتریک دوویت
ترجمه: پیمان خاکسار
نشر: به نگار
چاپ دوم زمستان ۱۳۹۱
۲۷۹ صفحه
قیمت: ۱۳۰۰۰ تومان

مدت‌ها بود فکر می‌کردم دیگر نه به فیلم‌های وسترنی و کشت و کشتار علاقه دارم و نه طبعا به کتاب‌هایی در این ژانر. «برادران سیسترز» ولی چیز دیگرای برایم رقم زد، اینکه این فضا هنوز هم برایم جذابیت دارد.
 «برادران سیسترز» داستانی جذاب و پرکشش و دارای طنزی سیاه و تلخ است. رمانی وسترن، که ماجرا‌هایش در قرن نوزدهم می‌گذرد. ترکیب طنز و وسترن کلاسیک در این کتاب معجون شیرینی شده است که خواننده را تا آخر رمان می‌کشاند. این رمان در سال ۲۰۱۱ به عنوان نامزده رقابت ادبی بوکر معرفی شد. همچنین برگزیدهء جایزهء گاورنر و جایزهء بنیاد هنر کانادا شده است. کتاب دومین رمان نویسندهٔ جوان کانادایی «پاتریک دوویت» بعد از رمان «وضو» است که تقریبادرتمام فهرست‌های بهترین و پرفرورش‌ترین کتاب‌ها جای دارد.
 کتاب، قصهٔ دوبرادر به نام‌های چارلی و ایلای است که به دستور فرد با نفوذو قدرتمندی به نام «ناخدا» ماموریتی برای قتل یک کاشف معدن به نام «کرمیت وارم» را دارند. و این سفر سر آغاز تحولاتی برای هر دوی آنهاست. کتاب بیشتر شخصیت محور است و به خوبی هم از عهدهٔ عمیق کردن و شناساندن شخصیت‌ها بر می‌آید. با وجود جملات و اتفاقات ساده و ملموس و پیش پا افتاده، نویسنده موفق شده است با در کنار هم قرار دادن چارلی نماد جسم و ایلای نماد ذهن قصه را زنده نگه دارد. رمان از زبان «ایلای» برادر کوچک‌تر و فیلسوف مآب که جهان بینی خاص خودش را دارد روایت می‌شود. قهرمان بی‌میلی که حرف‌های فلسفی و انسانی‌اش در بسیاری از جا‌ها مسیر برادر خشن و آدم کشش را و در ‌‌‌نهایت مسیر قصه را عوض می‌کند. به نظرم نقطه قوت داستان این است که نویسنده در حین عمیق شدن در شخصیت‌ها وارد جزیی گری‌های طولانی و خسته کننده نمی‌شود. هر آنچه اتفاق می‌افتد هر چند پیش پا افتاه و عجیب پذیرفتنی است. خط داستان ایستایی ندارد و همواره به سمت جلو حرکت می‌کند. زنده بودن شخصیت‌ها و ملموس بودن آن‌ها اوج فرود داستان را به خوبی می‌سازد و بنابراین به گمانم شخصیت محور بودن قصه بسیار چشمگیر است.

 برادران سیسترز در کنار داستان تحول شخصیت‌ها و قصه خطی‌اش بخشی از تاریخ امریکا و ماجرای آدم‌هایی که در سال ۱۸۵۱ در آمریکا به دنبال طلا بودند را به تصویر می‌کشد ولی با وجود شکل گیری‌اش در آن دوران آدم‌هایش دغدغه‌های امروزی دارند. با استقبالی که از این کتاب بعد از ترجمه در ایران شده است. فکر می‌کنم این روز‌ها پیشنهادی از این بهتر برای خوانندگان حرفه‌ای رمان وجود نداشته باشد.

The things they carried

اولین کتابی بود که از جناب «ابراین» می‌خواندم و البته اولین داستان در باره‌ي جنگ ویتنام. روی جلدش نوشته‌ شده که نه تنها داستان خوب می‌خوانید در این کتاب، بلکه برای آن‌ها که نوشتن و چه‌گونه نوشتن دغدغه‌شان است، راهنمای خوبی‌ست. چرا؟ می‌گویم براتان.

«آن‌چه آن‌ها حمل کردند» که البته بیشتر یک ترجمه‌ی تحت‌اللفظی‌ست، مجموعه‌ای از چندین داستان نسبتن کوتاه به هم پیوسته است. آدم‌های داستان‌ها یا همان هم‌سنگرهای راوی در طول کتاب، مدام سر و کله‌شان پیدا می‌شود. یک جاهایی گفته‌ها نقض می‌شود و یک جاهایی دوباره تکرار می‌شوند. راوی قصه خود آقای «ابراین» است که از تجربه‌اش در جنگ ویتنام می‌نویسد. به عنوان جوانی که همان ابتدا برای نجنگیدن و کشته نشدن، از سرزمین مادری به سمت مرز آمریکا و کانادا می‌گریزد اما سرانجام با سرنوشت محتوم کنار می‌آید و به جنگ می‌رود. آدمی که به قول نویسنده می‌خواسته برود دانشگاه و چیزی از مردن و جنگ نمی‌دانسته و نمی‌خواسته بداند.

چیز تازه‌ای که این کتاب برای من داشت، شکل روایتش بود. یک جاهایی می‌دیدی میان روایت قصه، آقای «ابراین» دارد از چه‌گونه نوشتن حرف می‌زند. از چه‌گونه قصه گفتن. یک جاهایی به خودت می‌آیی و می‌بینی او دارد از تکنیک‌های داستان‌نویسی میان قصه‌های جنگ حرف می‌زند. توی داستان «چگونه‌ یک داستان جنگ بگوییم» می‌گوید که هر داستانی مربوط به جنگ که آمیخته با ارزش‌های والای انسانی و درس اخلاق باشد، دروغ محض است! جنگ خشن‌تر، کثیف‌تر و حتا بامزه‌تر از آن است که درس اخلاق به شما بدهد و باعث ترقی ارزش‌های انسانی بشود. یک لحظه به خودمان و سینمای جنگ فکر کردم. راستش وحشت کردم از حجم دروغ‌های محتملی که می‌شد شنیده یا دیده باشم. سرانجام در این قصه به این نتیجه می‌رسد که داستان حتا اگر دروغ باشد مهم نیست، مسأله چیزی‌ست که داستان به شما می‌گوید و این‌که اگر بخواهیم، می‌توانیم با داستان ثابت کنیم وحشیانه‌ترین و کثیف‌ترین دروغ عالم، حقیقتی‌ست برای خودش.  یک جایی حتا از یکی از هم‌سنگرهاش کمک می‌گیرد که می‌خواهد ماجرایی تعریف کند و بس که او میان تعریف کردن قصه، ابراز احساسات می‌کند و دخالت می‌کند، حوصله‌ی یکی از شنوندگان سر می‌رود. که آدم‌ها به این جا می‌رسند که هر چه دوست راوی می‌گوید دروغ است. چرا که زیادی خودش را آورده توی داستان. این‌طوری‌ست که «ابراین» جدای تعریف کردن ماجراهای ریز و درشت و غریب جنگ، خیلی ساده به شما درس نوشتن می‌دهد.

مهم‌ترین ویژگی این کتاب، به هم پیوستگی دروغ و حقیقت است. به هم پیوستگی اتفاقاتی که واقعن برای «ابراین» رخ داده‌اند و اتفاقاتی که ساخته‌ي ذهن او هستند. تکنیکی که مدام تو را متعجب می‌کند. چرا که توی هر فصل بخشی از اطلاعاتی که در بخش‌های قبلی داده شده، زیر سوال می‌رود یا «ابراین» خیلی راحت به شما می‌گوید که خواسته این‌طوری بگوید، چون داستان اگر وحشتناک‌تر باشد، توجه ما را بیش‌تر جلب می‌کرده و بیش‌تر باورمان می‌شده. 

این سرگردانی میان این‌که واقعن کدام ماجرا حقیقت داشته و کدام ماجرا ساختگی بوده، بعد از تمام شدن داستان می‌ماند توی ذهنت. یک جورهایی آزاردهنده است و یک جورهایی هم از تصور این‌که آن ماجراها رخ نداده، خوشحال می‌شوی حتا. که چه‌طور می‌شود این همه ویرانی و ترس را باور کرد.

یک جا «ابراین» از دختر جوانش می‌نویسد که حالا توی این زمانه به او خرده می‌گیرد که چرا از زندگی «تینیجر»های آمریکایی نمی‌نویسد و آیا بس نیست این همه از جنگ نوشتن؟ او در جواب می‌گوید که جنگ و آن بخش از بیست سالگی‌اش آن‌قدر بزرگ و پررنگ بوده که دیگر نمی‌تواند ذهنش را معطوف موضوعی دیگر کند. انگار زمان براش ایستاده باشد و نتواند جلوتر بیاید. این درگیری با گذشته را «ابراین» آن‌قدر خوب می‌نویسد که احساس می‌کنی از زبان خودت است. او می‌گوید که تنها با نوشتن است که می‌شود از گذشته خلاص شد و کسی که می‌نویسد باید با گذشته‌اش زندگی کند. بی‌گذشته‌اش چیزی برای تعریف کردن ندارد. آرام گرفته بودم با این جملات، شاید چون با وجود تغییر جغرافیا و دوری از سرزمینم بیش‌تر از همیشه با گذشته‌ام زندگی می‌کنم. 

زبان کتاب، انگلیسی سخت و سنگینی ندارد. اگر اهل نوشتن هستید و یا اصلن دوست دارید قصه‌های تازه و دور از کلیشه‌‌های جنگ بخوانید، حتمن امتحانش کنید. پشیمان نخواهید شد.