پدران و پسران



ایوان تورگنیف
ترجمه‌ی مهری آهی
انتشارات ناهید
356 صفحه
 6200 تومان

هیجان و سروصدایی که بر سر این رمان در روسیه قرن نوزدهمی به وجود آمده است باعث می شود که فکر کنیم مگر توگنیف از چه چیزی در رمانش حرف زده؟!
پدران و پسران داستان برخورد و مناظره ی دو نسل است در روسیه ی قرن نوزدهم.مناظره ی پسرانی که از تاریخ و سنت ها رو گردان شده اند و به سمت  غرب و تفکر غربی و تفکری انسانی تر رفته اند با پدرانی که هنوز پایبند اشرافی گری و سنت ها و اصالت های روسی هستند."بازاروف" قهرمان کتاب، نماینده ی جوانان پیش روی نیمه ی قرن نوزدهم است که تورگنیف در معرفی وی از واژه ی "نیهیلیست" استفاده می کند.کسی است  که " در برابر هیچ مرجع قدرتی سر خم نمی کند و هیچ اصلی را نمی پذیرد".  بر خلاف شخصیت پیچیده و برجسته ی قهرمان ، ماجرای رمان بسیار ساده و خطی است و تنها شکاف بین نسل ها را بررسی می کند. شاید یکی از دلایل این که کتاب در بعضی قسمت‌ها کسالت بار می شود این است شخصیت ها بیشتر صحبت می کنند تا بخواهند کنشی نشان بدهند و  بحث ها  و مجادله های فلسفی  با روایتی که پستی و بلندی بسیار کمی دارد ادامه پیدا می کند.
چنین به نظر می رسد که  تور گینف تنها خواسته است با رو در رو قرار دادن دو نسل، طرز فکر نسل جدید را نشان بدهد و با نشان دادن اندیشه ی نوین " بازارف" و شیوه ی گستاخانه ی وی، این تضاد را پررنگ می کند.
اما تورگنیف ترجیح می دهد قهرمان خود را با وجود شخصیت خشن و با وجود به تمسخر کشاندن عشق و زیبایی شناسی و هنر و ادبیات دچار شکست کند و  در دام عشقی که همیشه از آن بیزار بوده و به تمسخر می کشانده گرفتار کند. "بازارف" بعد از گرفتاری در عشق، دل زده از هر نوع رابطه از خود بیزار می شود و تورگنیف تصمیم می گیرد در انتها سرنوشت شومی را برایش رقم  بزند. با این وجود، شخصیت قهرمان چنان تاثیر گذار خلق شده که تا انتها مثل سایر شخصیت های داستان که همه شیفته اش هستند خواننده را هم به دنبال خود می کشاند.

پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته

کن کيسی
ترجمه‌ی  سعيد باستانی
ناشر : هاشمی
368  صفحه
8000 تومان


" من حيرانم که شما آدمهای به اين عاقلی اينجا چه می کنيد. فکر نمی کنم از آدمهای معمولی بی سر و پای کوچه بازار ديوانه تر باشيد. "

کتاب را که می خوانی زمين نمی گذاری با اينکه کتاب پنجاه سال پيش نوشته شده،  آن قدر فوق العاده و خواندنی هست که اگر بخواهی برای چند بار هم آن را بخوانی تعجب آور نيست.  
داستان در بيمارستانی روانی می گذرد که در واقع نماد جامعه مدرن انسانهاست. و عجيب اين که شايد تمامی حوادث آن سطر به سطر با دنيای انسانها هم خوانی دارد. راوی سرخپوست تنومندی به نام برامدن است که به عمد خود را به کری و لالی زده است. سالهاست که بيماران به عمد توسط اداره کنندگان (دستگاه /حکومت / سيستم) به گروههائی مجزا از هم تقسيم شده اند. که  معمولا با هم نمی آميزند.  جاسوسی همديگر را می کنند و  همکاری آنها (مريضها) با کارمند ها مايه افتخار بخش است.  بيمارستان  مملو از به اصطلاح بيمارانی است که در واقع ديوانه نيستند، گروهی خود خواسته به آنجا آمده اند و ديگران به علت کارهائی که توسط سيستم جرم تلقی می شوند و مرتکب شده اند به آنجا فرستاده شده اند. بعلاوه برای برخی از افراد( مانند مک مورفی) پرونده سازی شده است و نيز بعضی از بيمارها تحصيل کرده اند وخودشان هم اطمينانی از بيماری خود ندارند مانند هاردينگ که دانشنامه ی قاب شده اش را روی ديوار، بالای تختش نصب کرده است.  
 نظم و انظباط و قانون های من در آوردی نمايندگان سيستم و قدرت ( پرستار راچد ) در بيمارستان حرف اول را می زند و بر اساس اين قوانين بيمارستان که ساخته و پرداخته دست ديکتاتور حاکم (پرستار راچد) است ،  مثل ساعت کار می کند چرا که همه چيز از مدتها قبل برنامه ريزی شده است، حتا بازيها و معماهای بی فايده ای که برای سرگرم کردن بيمارها و هدر دادن وقت آنها کاربرد دارد.
کارمندان شاغل در آن جا از ميان انبوه داوطلبانی که در صف های طويل سياه آمده اند انتخاب شده و بعد از يکی دو ماه ارزيابی توسط پرستار، فقط آنهائی که به حد کافی نفرت داشته اند، گزينش شده اند.   اين سياهان رفته رفته در طول چند سال خودشان هم جزئی از سيستم تسلط پرستار راچد شده اند که مثل تارهای سيمی همه جا کشيده شده است.  تارها نازکتر از آنند که به چشم آدمی ديده شوند. و پرستار راچد مثل يک آدم ماشينی دقيق در ميان اين شبکه نشسته و با تردستی مکانيکی يک حشره، مراقب آن است. 

با ورود مک مورفی بيمار جديدی  که با وجود داشتن مدال شجاعت به خاطر طغيانهای مکرر برايش پاپوش تجاوز به عنف دوخته اند اوضاع عوض می شود.
او که آدم باهوشی است پس از ارزيابی اوليه و چند روزه اش،  به بيمارها ياد آور می شود که من حيرانم که شما آدمهای به اين عاقلی اينجا چه می کنيد.   فکر نمی کنم از آدمهای معمولی بی سر و پای کوچه بازار ديوانه تر باشيد.
 او به آنها انسان بودن و طعم و مزه آزادی را ياد آور شده و آنها را هشيار می کند ، و آنها را به سرپيچی از قوانين بيهوده و استفاده از حقوقی که دارند ترغيب می کند. بدين گونه جزيره ثباتی که خانم راچد و همکارانش ساخته اند در هم می شکند.   مک مورفی در واقع آبی به سر و صورت جماعت خواب زده می پاشد. او اين جماعت را به دنيای واقعی بيرون برده و با شهر و طبيعت و زن و زندگی آشنا می کند.
مثل همه جای دنيای واقعی گردانندگان سيستم و پرستار راچد هراسان و وحشت زده می کوشند مک مورفی را که اينک در ميان بيماران به نماد آزادی تبديل شده بشکنند. همه تمهيدات از تنبيه و تحقير، فرستادن به بخش زنجيري ها تا اتاق شوک  به نوبت به کار گرفته می شود تا پيش بينی رئيس برامدن ، که با زيرکی تمام و خود خواسته ، برای دفاع از هستی اش خود را داخل ديوانه ها جا زده است به واقعيت بپيوندد. برامدن که کوله باری از تجربه را از زندگی و سرنوشت قبيله و پدرش که رئيس قبيله بوده با خود دارد با گذشتن از خط قرمز خود با مک مورفی حرف می زند تا سرانجام و سرنوشت تلخ او را ياد آورشده و به او کمک کند اما برگشت ناپذير شدن جريان حوادث مانع از اين کار می شود. سرانجام بعد از ناتوانی سيستم در مقابله با مک مورفی پرستار راچد از آخرين راه خود برای در هم شکستن و مطيع کردن او به جراحی مغزی و برداشتن بخشی از مغز مک مورفی متوسل می شود تا بدين ترتيب نماد آزادی را در هم بشکند.
 برامدن که  در زندگی شخصی اش بخوبی شاهد مجازاتی شديدتر از مرگ در مورد پدرش بوده است ،  برای جلوگيری از تکرار اين کار در مورد دوستش مورفی   راهی بسيار هوشمندانه  بر می گزيند او راهی را انتخاب می کند تا مک مورفی را از رنج عقيم شدگی آسوده کند، زيرا به نظر او شکسته شدن و خرد شدن بسيار دردناک تر از مرگ و نابودی است. همان گونه که گاهی در دنيای واقعی نيز شايد راهی جز اين انتخاب دردناک وجود ندارد.
پی نوشت : از روی همين رمان فيلمی با همين نام ساخته اند که در ايران با نام ديوانه از قفس پريد به نمايش در آمده است و جالب اين که فيلم پنج جايزه اسکار و همچنين جوايز ديگری مانند گلدن گلوب را به دست آورده و يکی از به‌ترین‌های تاریخ سینماست.

اتحادیه‌ی ابلهان



جان کندی تول
ترجمه پیمان خاکسار
۴۶۷ صفحه
۲۰ هزار تومان
انتشارات به‌نگار
رمان کمدی،اولین چیزی است که بعد از زمین گذاشتن کتاب به ذهن می آید. آن هم از نوع خوب اش و یا حتی ناب اش.نویسنده خوب از عهده اش بر آمده و انتخاب اش در آدم ها و صحنه ها تا حدودی بی نقص است .می توانم به اغراق بگویم که خیلی خندیدم و بعضی صحنه هایش حتی قهقهه زدم. یعنی رمان به معنای واقعی کمدی است اما نه از نوع سخیف اش.

 اتحادیه ابلهان تعداد زیادی شخصیت دارد که همه به خوبی پرداخت شده اند.به حدی که به آسانی از ذهن نمی‌روند.شخصیت اصلی داستان یعنی "ایگنیشس جی رایلی” (کل رمان با اسمش مشکل داشتم)  که نوعی شاید "دن کیشوت" زمانه خودش باشد به قدری خوب ساخته می شود که خواننده را در کل رمان همراهی می کند.توی تک تک لحظه ها و جمله ها باهاش همراه می شوی. عصبانی می شوی.خوشحال می شوی.گرسنه ات می شود و خیلی جاها حتی بویش را هم استشمام می کنی.اتحادیه ابلهان سرگذشت آدم های حاشیه نشینی ست که هر کدام به نوعی توی زندگی نکبتی و جهالت خود غوطه ورند و تغییری هم نمی کنند و  حتی دارند غرق می شوند.

فکر می‌کنم قسمت غم انگیز در باره‌ی این کتاب، ماجرای چاپ اش است. نویسنده سعی کرده کتاب را چاپ کند و هیچ ناشری حاضر به چاپش نشده (سرنوشتی که فکر می کنم به خاطر وضع نشر دراینجا هم به آن دچار شده ایم!) بعد از ناامیدی از نشر دست به خودکشی می زند و مادرش بعد از بیست سال موفق به چاپ کتاب می شود.کتاب به محض چاپ شدن، از پرفروش ها می شود و برنده ی جایزه ی پولیترز بهترین رمان. ولی نویسنده ای وجود ندارد که بخواهد لذت ببرد. کتاب با وجود انتقاد ها و نگاه تلخ و سردی که به جامعه دارد و با وجود دشمنی که بین همه ی آدم هایش  در جای جای کتاب به چشم می خورد کتاب شیرینی ست که در میان این همه کتاب چاپ شده ی خوانده نشده  و این همه حق انتخاب، از خواندنش پشیمان نمی شوید.