اصغر عبداللهی
انتشارات نيلا
28 صفحه
چاپ اول: 1381
200 تومان


کلن چهار بار توی زنده گیم موقع خواندن یک داستان گریه کردم؛ وقت خواندن عقاید یک دلقک، ناتور دشت در صحنه ی یاد آوری خاکسپاری، وقتی داشتم ابر بارانش گرفته ی شمیم بهار را می خواندم و یکی هم موقع خواندن آبی های غمناک بارون.
و اما خلاصه ی داستان:
پسری نوجوان، که پادوی یک مغازه ی شیرینی فروشی است، قرار می شود نقش کوتاهی را در یک پیس ملودرام ، به نام " عشاق افسرده حال" ،که ظاهرن از آنتوان چخوف است، بازی کند. اما در واقع مسیو بغوسیان – مردی با چشم های آبی همیشه غمناک – این نمایش نامه را با برداشتی آزاد از دو نمایش نامه ی چخوف و تورگینف از روسی به ارمنی برگرداننده و در ادامه آرمناک – مترجم آن از ارمنی به فارسی – هم یک شعر ارمنی و بخشی از بوف کور هدایت را به آن افزوده  است. نمایش نامه در مرداد 1320 باز نویسی و تمرین می شود و پسر که در ابتدا قرار نبوده نقشی در پیس داشته باشد و علاقه ای هم به ماه جهان خانم – بازیگر اصلی زن – دارد به اصرار همین خانم صاحب نقشی کوتاه، فقط با یک دیالوگ می شود تا همراه شازده قنبر پور – بازیگر اصلی مرد – آن را اجرا کنند.
نمایش در سوم شهریور 1320 به روی صحنه می رود، اما، همان شب، هواپیما ها در آسمان ایران دیده می شوند، چراغ های صحنه خاموش می شوند، ایران اشغال می شود و پسر که هیچ وقت نفهمیده نقشش در نمایش چیست، هرگز موفق نمی شود همان یک دیالوگش را بگوید و برای همیشه در دلش باقی می ماند.