قلمی قصه گو

دیدار در کوالالامپور

نشر چشمه.1396

 

از وبلاگ علی چنگیزی:

کمتر کتابی بوده که مثل کتاب ناصر قلمکاری جذبم کند، هم داستانش برایم جالب بود هم روایت کم نقصی داشت. قلمکاری، قلمی قصه‌گو دارد و قصه نگون بختی خودخواسته مهاجران غیرقانونی را خوب روایت کرده است. تصویر بهشتی خیالی از غرب که به کابوس تبدیل می‌شود. کتاب خوبی بود که از خواندنش لذت بردم.

کارآگاه والندر گاف می دهد.

سگهای ریگا

هنینگ مانکل

ترجمه هادی بنایی

نشر هرمس 1390 

هنینگ مانکل در این رمان که احتمالا از اولین کارهایش با حضور کارآگاه کورت والندر، افسر پلیس شهر «ایستد » سوئد است، مرتکب اشتباهات بزرگی در نوشتن داستانی پلیسی- جنایی شده است. به نظر می آید او برای نوشتن این رمان طرح از پیش اندیشیده ای نداشته و با تنها با پیشرفت ماجراها داستان را گسترش داده و پیش برده است.

داستان با رسیدن دو جنازه در قایقی به ساحل سوئد و تحقیقات اداره پلیس برای کشف راز این جنایت آغز می شود.همراه با پیشرفت تحقیقات وزارت امور خارجه «سرگرد لیپا» را از لتونی ،یعنی همان کشوری که دو جنازه از آن جا آمده اند به سوئد می آورد تا به والندر و همکارانش کمک کند.این کارآگاه لتونیایی با همه با هموشی و پشت کار به ظاهر چندان کاری از پیش نمی برد.تنها با زبان بی زبانی به والندر حالی می کند که نظام پیچیده ای در کشورش بر سر کار است که بی شک به این قتل ها مربوط است.سرگرد لیپا به لتونی باز گردانده می شود و چند روز بعد خبر می رسد او در کشورش به قتل رسیده است.

تا این جا داستان کاملا پلیسی- جنایی است و همه مولفه های این ژانر و کارهای خوب دیگر مانکل را داراست،اما کمی بعد نویسنده مرتکب خطایی بزرگ می شود و باعث می شود ژانر داستان از پلیسی یا جنایی به جاسوسی تغییر پیدا کند و والندر از افسر پلیسی که کارش کشف قاتلان و رسیدگی به جرایم است تبدیل به یک مامور امنیتی و جاسوسی شبیه به جیمز باند شود.پلیس لتونی درخواست می کند والندر به آن کشور سفر کند و در یافتن قاتل سرگرد کمکشان کند.این اولین سوالی است که در ذهن خواننده بی پاسخ می ماند.چرا آنها والندر را می خواهند ؟ مگر یک افسر پلیس معمولی سوئدی چه کمکی به آن نظام مافیایی و بلوک شرقی می تواند بکند؟ بخشهایی از داستان که در کشور لتونی می گذرد و حدود دو سوم رمان را تشکیل داده به هیچ وجه قابل باور نیست.به نظر می آید نویسنده این کشور را درست نمی شناسد و تنها چیزهایی دم دستی در مورد نظام حکومتی و فرهنگ و مردم آن خوانده یا شنیده است.

به هر حال تا همین جای داستان هم که والندر سعی می کند از هزارتوی مناسبات حاکم بر لتونی عبور کند و پی به قاتل یا قاتلان سرگرد لیپا ببرد را می شود به نوعی توجیه کرد و چندان خرده نگرفت، اما بعد از این نویسنده مرتکب اشتباه فاحش تری می شود که به شخصیت کارآگاه محبوبش لطمه زیادی وارد می کند.والندر پس از این که به نتیجه نمی رسد به سوئد بازگردانده می شود ولی به دلیل علاقه ای که به بیوه سرگرد لیپا پیدا کرده تصمیم می گیرد به لتونی باز گردد و با پیدا کردن قاتل سرگرد به دل همسر او راه پیدا کند. او از اداره پلیس مرخصی می گیرد و با پاسپورتی جعلی و با نامی دیگر به صورت قاچاقی به لتونی سفر می کند. اگر بتوان اشتباه والندر در علاقمند شدن به آن زنی که خلافکاران در داستان «دیوار آتش» سر راه او قرار داده بودند را به حساب شخصیت پردازی بی نقص مانکل گذاشت، در این داستان سفرش به لتونی تنها به دلیل علاقه به یک زن را به هیچ وجه نمی توان باور کرد و پذیرفت.

به هر حال او به وسط مهلکه پرتاب می شود. هیچ مقامی از سفر او خبر ندارد و اگر کشته شود هم هیچ کسی مطلع نخواهد شد.والندر در این بخش کاملا تبدیل به جیمز باند می شود.او حتی زبان آن مردم را بلد نیست و کسی را هم آن جا نمی شناسد.ماموران امنیتی همه را زیر نظر دارند،بنابراین جستجویی هم شکل نمی گیرد و نمی توان کاری از پیش برد.والندر به هر که می رسد آرزو می کند طرفش انگلیسی بلد باشد و از قضا همه هم اندکی بلد هستند و با همان اندک خوب هم حرف می زنند و کلی اطلاعات می دهند. پایان رمان هم در ادامه این لغزشها کاملا غیر قابل باور و سطحی است.سرهنگ هایی که سگهای بو کش و خشن ریگا را رهبری می کنند به جان هم می افتند تا همدیگر را از بین ببرند. از ابتدا هم معلوم بود قتل سرگرد حداقل کار یکی از آنهاست و می دانستیم پلیس فاسد لتونی پشت همه ماجراهاست و هرگونه جستجویی به آن ها ختم می شود.

والندر به سوئد برمی گردد و این بار هم موفق نمی شود با زنی که در یک نظر عاشقش شده رابطه طولانی برقرار کند. او همچنان تنهای تنهاست و نگران پدر پیر و دختر خیره سرش.شاید بهتر است این رمان را ندید بگیریم و به رمانهای دیگر مانکل بزرگ با حضور کارآگاه دوست داشتنی مان ، کورت والندر بپردازیم.

رقصیدن با قاتل

بازگشت استاد رقص

هنینگ مانکل

ترجمه جواد ذولفقاری

نشر هیرمند 1393

      رمان بازگشت استاد رقص، قصه آدمهایی است که قصد دارند کینه خود از گذشته های دور را همچنان حفظ کنند. آدمهایی که برای گرفتن انتقام از هر کسی که با آن ها و ذهنیاتشان مخالفت می کند یا مانعی سر راهشان ایجاد می کند لحظه ای تردید نمی کنند. این آدمها قادراند سازمانهای مخوفی از همفکرانشان ایجاد کنند و حتی در خفا و با هویتی دیگر به زندگی ادامه دهند در صورتی که بتوانند اهداف شوم شان را پی بگیرند.

استفان لیندمان افسر پلیس متوجه می شود غده ای که روی زبانش شکل گرفته سرطانی است و احتمالا او را خواهد کشت.در تمامی طول داستان او به این غده و بیماری اش و مرگ فکر می کند. حدودا چهل ساله است و حالا به آخر خط رسیده. می خواهد برای معالجه به بیمارستانی در شهر دیگری برود که متوجه می شود همکار سابقش هربرت مولین ، هفتاد و شش ساله، در ویلایش در منطقه ای جنگلی به قتل رسیده است. حالا پرده برداشتن از راز قتل همکار سابق برای او مهمتر از معالجه بیماری خطرناکش است. معماها مطرح می شوند. جای پاها در صحنه جرم نشان می دهد قاتل با جسد مولین در خانه اش تانگو رقصیده . این به چه معناست؟ نشانه ای برای پلیس یا صرفا نوعی انتقام؟ لیندمان به جستجو می پردازد و در ادامه به اطلاعاتی دست پیدا می کند که نشان می دهد مولین پنجاه سال قبل یک نازی بوده و به هیتلر خدمت می کرده. او متوجه می شود پدر خودش هم یک علاقمند به نازیسم بوده و حتی پس از مرگش هم مبلغی را برای کمک به یکی از این سازمانهای هوادار نازیسم اختصاص داده بوده است. سرطانی که دارد وجود لیندمان را فرا می گیرد شاید خاطرات پدرش هستند و تاثیر ناخوش آیندی که بر زندگی گذشته و حال او گذاشته. سرطان اصلی شاید همان افکار واپس گرا و خطرناک طرفداران نازیسم و سازمانهایشان باشد که جامعه سوئد را تهدید می کند. پس اول باید با آن ها بجنگد و بعد با بیماری خودش. او در پایان با قاتل مولین روبرو می شود و پازل معمای قتل همکار سابقش را کامل می کند. او حالا توانسته یک سازمان مخوف و بزرگ را که پس از پنجاه سال بعد از دفن نازیسم به هواداری از آن نحله فکری می پردازد از خفا در بیاورد و به جامعه معرفی کند . حالا باید به درمان خودش بپردازد.آیا بیماری خودش هم درمان خواهد شد؟

رمان بازگشت استاد رقص بی شک اثری قابل توجهی در ژانر پلیسی است. اطلاعات به موقع و روان به خواننده داده می شود و نویسنده موفق به خلق کارآگاهی جدید در ادبیات پلیسی شده که هوش افسانه ای مثل بعضی از نمونه های کلاسیک ندارد. معمولی و آسیب پذیر اما جسور است. آدمی معمولی که تصمیم گرفته با شر و بدی مبارزه کند.ماجراها باور پذیرند و جذاب.

شاید بتوان مهمترین اشکال در این رمان را تخطی نویسنده از زاویه دید دانست. در شروع ما صحنه ای را در سال 1945 در کشور آلمان می بینیم و در ادامه صحنه مرگ مولین که حذف آن ها لطمه ای به داستان وارد نمی کرده است. زاویه دید رمان بی شک سوم شخص محدود به ذهن است و در بعضی فصلها با لیندمان و در برخی فصلها با قاتل همراهی می کند. در این صورت فصلهای کوتاه آغازین قطعا به روایت داستان کمکی نمی کند و یک نوع خطاست.

 

ماجراجویی های عقاب.

سایه عقاب روی پیاده رو

فاطمه قدرتی

انتشارات نگاه.1394

 

    رمان (( سایه عقاب روی پیاده رو )) را می توان به دو سوژه یا داستان مجزا تقسیم کرد. اول داستان رئالیستی مونا و اختلافاتش با خانواده و ماجراهایش و دومی، داستان پلیسی - جنایی ستاره. این دو داستان در خیلی جاها بسیار خوب به هم پیوند خورده اند و مکمل یکدیگرهستند، اما در قسمتهایی هم به هم دیگر لطمه زده اند . سوال و مسئله اصلی در یک داستان جنایی (( قاتل کی است؟ )) است و تمام ماجراها و صحنه ها باید در خدمت گره گشایی از این سوال باشند. موازی بودن این دو داستان موجب شده در قسمتهایی ما پی گیری سوال قاتل کی است؟ را از دست بدهیم و غرق در مشکلات مونا بشویم. مثل آن قسمتی که سیروس مونا را غافلگیر می کند و متوجه می شویم خیلی به شناسایی قاتل یا قاتلان نزدیک شده ایم و یا حتی آن ها را اکنون می شناسیم ،در حالی که ندیده ایم چه طور ردشان پیدا شده و چه مراحلی را طی کرده اند.

 

در اغلب نمونه های کلاسیک و حتی مدرن ادبیات پلیسی- جنایی زندگی کارآگاه یا فردی که جستجو می کند در حاشیه قرار می گیرد و گاهی حتی اصلا مطرح هم نمی شود و به جای آن شاهد ماجراهایی هستیم که به فاش شدن هویت قاتل منجر می گردد. کارآگاه یا جستجوگر در خلال جستجوهایش شناخته می شود و مسائلش موضوع اصلی داستان نیست. اما در این رمان ما با زندگی و ماجراهای پر رنگ مونا بروجردی و دغدغه هایش مواجه می شویم که موضوعی جداگانه نسبت به موضوع اصلی است. شاید بهتر می شد که ما داستان ستاره را با ماجراهای بیشتری به غیر از خاطرات راوی دنبال کنیم و تنها کمی از مسائل روزمره راوی – کارآگاه را ببینیم و نه این همه مفصل. یا اینکه داستان رئالیستی و به نوبه خود جذاب مونا را ببینیم و ماجرای قتل هم در حاشیه و خیلی گذرا مطرح می شد. زنان و مردان این دو بخش هم با هم متفاوت اند. زنان داستان مونا سختی کشیده ، صبور و اهل زندگی هستند ( مثل مادر و مرضیه ) و مردها مستبد، بی منطق و خودخواه ( مثل پدر و حمید). زنان داستان ستاره بی رحم، لاابالی و مبتذل هستند ( حمیرا، گیسو و ستاره) و مردها بی عرضه و سوء استفاده گر ( هادی، تبت ).

 

از طرفی انتخاب دختری جوان برای ایفای این نقش ، آن هم به شکلی قهرمان گونه ( مثل بخش سالن تشریح و رفتن به خانه مظنونان) تا حدودی باورپذیری داستان را دچار مشکل می کند. در اجتماع حال حاضر ما حتی مردان که آزادانه تر هستند و می توانند مثلا به سرعت سوار ماشین شوند و به سمت مقصدی گاز بدهند یا بالای اتوبوسی بپرند و توی هر تاکسی ای و کنار هر کسی جا بگیرند و دنبال کارهاشان بروند هم تقریبا نمی توانند هم دانشجو باشند و هم در دندانپزشکی کار کنند و هم در دفتر وکالت کارآموز باشند و هم به جستجوی پرونده قتل بروند و هم غرق در مشکلات خانوادگی و معیشتی خود باشند. فلاش بک ها هم زیاد و بی فایده اند و در برخی جاها کمکی به داستان نمی کنند.

 

جدای از این ها فضاها و صحنه ها در سایه عقاب روی پیاده رو خوب ساخته شده اند . در هر فصل داستان حرکت و کشمکش مناسب وجود دارد و ماجراهایی که برای خواننده جذاب هستند. بهترین بخش شاید پایان کار باشد و نتایجی که مونا از جستجوها وتلاشهایش می گیرد. او دیگر می داند واقعیت چهره های مختلفی دارد که هیچ وقت همه آنها را نمی شود با هم دید.

 

یادداشتی بر رمان حرفه خرابکار

 حرفه خرابکار

مهدیه مطهر

 نشر افق

چاپ اول 1393

 

 “حرفه خرابکار” نوشته مهدیه مطهر که به تازه گی توسط نشر افق منتشر شده رمانی است در ژانر پلیسی – معمایی و در قالب طنز که در کمبود و گاهی نبود این نوع داستان ها در ادبیات معاصر فارسی خوش می‌درخشد. این داستان شبیه انواع کلاسیک پلیسی مثل داستان های شرلوک هولمز و آگاتا کریستی با یک نفر در نقش کارآگاه و البته یک دستیار ( که ذهنش همیشه عقب تر از کارآگاه حرکت می‌کند ) و جنایت یا جنایت هایی که به تازه گی اتفاق افتاده آغاز می‌شود، اما در ادامه و پایان از شکل های کلاسیک این ژانر فاصله می‌گیرد و با فصلی غافلگیر کننده تمام می‌شود. گاهی هم شباهت هایی با داستان های متفاوت و موفق پلیسی از نوع “دشیل همت” و “ریموند چندلر” پیدا می‌کند که در نوع خود بسیار جالب توجه است و نشان دهنده این که نویسنده به خوبی این ژانر را می‌شناسد. شخصیت ها هیچ کدام اسم خاصی ندارند ( البته ظاهراً به جز سایه ) و مکان وقوع حوادث هم شهر مشخصی نیست و این موضوع در کنار نثر ابزار خورده و شسته رفته متن گاهی خوانش را کمی دچار مشکل می‌کند. “حرفه خرابکار” بی شک در بین داستان های پلیسی فارسی کاری نو و با اهمیت است. این را حتی از عنوان هایی که برای فصل های مختلف استفاده شده می‌شود فهمید. شخصیت ها خوب پرداخته شده اند. به ویژه کارآگاه به عنوان شخصیت اصلی که بر ابهام بیشتر ماجراها و جذابیت اثر افزوده است. به طور مثال توجه خاصی که او از همان اوایل داستان به سایه دارد و سرکوفت هایی که به دستیار می‌زند ( که شاید بتوان آن را به حساب زن باره بودن او گذاشت ) در پایان به خوبی به باورپذیر کردن این شخصیت کمک می‌کند. خواندن رمان “حرفه خرابکار” تجربه ای است بسیار شبیه به دیدن یک فیلم جذاب پلیسی. راوی دانای کل در فصل های گاه کوتاه داستان به شخصیت ها نزدیک می‌شود و آن ها را دنبال می‌کند تا این که در پایان به خود بیاییم و بفهمیم حقایق آن طوری نبوده اند که ما فکر می‌کرده ایم و باید بپذیریم که کارآگاه همیشه از ما یک قدم جلوتر است. 

یادداشتی بر رمان شب شاه کشان

 

شب شاه کشان

علیرضا شهبازین

نشر چرخ

چاپ اول 1393

دوره هخامنشی را که با پادشاهی کوروش کبیر آغاز و با شکست داریوش سوم از اسکندر مقدونی به پایان می‌رسد، بسیاری دوره فخر و شکوه تاریخ ایران می‌دانند. دوره ای که فقط یک امپراطوری در جهان حکومت می‌کند و قلمرو آن از حدود هند تا یونان گسترده شده است. دوره ای که متاسفانه تا همین اوایل قرن بیستم هم بخش بزرگی از تاریخ و جزئیاتش بر ما پوشیده بود و تنها پس از آنکه راولینسون انگلیسی توانست خط میخی را رازگشایی کند آشکار شد. صدای شاهانی که فرمان هایشان را بر سنگها حک کرده بودند شنیده شد و به ما رسید. « شب شاه کشان » نوشته علیرضا شهبازین که به تازگی توسط نشر «چرخ» به بازار کتاب آمده است، اثر جسورانه ای ست که به این دوره زمانی می‌پردازد. جسورانه چون هنوز هم دوره هخامنشی، دوره تاریک و بسیار دوری برای نوشتن یک رمان است. نـــویسنده این رمان بی شک با پرداختن به این سوژه دست به ریسک بزرگی زده است. اطلاعاتی که ما از آن دوره داریم برای نوشتن داستان هنوز هم بسیار کلی است. به طور مثال نام هایی که از آن دوره باقی مانده به ویژه برای زنان بسیار محدود اند. 
ماجراهای این رمان در دوره پادشاهی اردشیر دوم روی می‌دهد و به طور خاص به مسئله کوروش کوچک می‌پردازد. ماجرایی که در تاریخ هخامنشی بسیار مهم و حساس است. سمیرامیس همسر کوروش کوچک پس از کشته شدن شوهرش و اسارت به دست سپاهیان اردشیر وارد هزارتوی کاخ های پارسه و روابط پیچیده آدم هایش می‌شود. او احتمالاً از ابتدا به انتقام فکر می‌کند اما تا اواسط رمان چندان معلوم نیست چه می‌خواهد بکند. شاید اگر انگیزه او و مسئله اش بهتر مشخص می‌شد به جذاب تر شدن رمان کمک زیادی می‌کرد.سوی دیگر این رمان، پری زاد، مادر کوروش و اردشیر ایستاده و داستان با او حرکت می‌کند. زنی محکم و مستبد که در تاریخ نمونه های بسیاری از او داریم. شاید در مورد او هم اشکال شخصیت پردازی و روشن نبودن مسئله اصلی اش را بتوان وارد دانست. با این حال شب شاه کشان رمان تاریخی خوب و پر کششی است. تسلط نویسنده بر تاریخ و رسوم و فرهنگ آن زمانه صحنه های جذابی را پدید آورده که علاوه بر خواندن داستانی پر کشش، اطلاعات مفیدی را هم به خواننده می‌دهد. شب شاه کشان فرا می‌رسد، اما آیا خشونت و برادر کشی به راستی پایان یافته است؟
 

کپی هایی که برابر اصل نیستند. یادداشتی بر رمان طلابازی.

 

 طلابازی

امیر حسین شربیانی

نشر چشمه

چاپ اول 1394

 

رمان “طلابازی” نوشته امیر حسین شربیانی که به تازه گی توسط نشر “چشمه” منتشر شده است، چنان که از عنوان بسیار مناسبش هم پیداست داستان آدم هایی است که می خواهند مس را به طلا تبدیل کنند و اغلب عمری را هم صرف این کار می کنند، اما هرگز موفق نمی شوند و البته هیچ وقت هم دست از تلاش بر نمی دارند. پیمان ، شخصیت اصلی داستان در حجره طلافروشی ای که میراث پدربزرگش در بازار است کار می کند. او شیفته پدر بزرگ و روزگار از دست رفته ای است که در آن پدربزرگ پولدار او را سوار بنز حسرت انگیزش می کرد و هوایش را داشت؛ روزگار شیرین کودکی. اما اکنون پیمان اسیر پدر قمارباز و نامتعادلش است و مادری که به او چندان دلبستگی ای هم ندارد و سرمایه اندکی که هر روز آب می شود و از بین می رود. بین همه این ها البته رویاهای بزرگ هم هستند و او را مشغول خود می کنند. زن و مرد جوانی برای خرید جواهر به طلافروشی می آیند و پیمان با دیدن وجنات آنها از جمله ساعت رولکس مرد جوان که احتمالا پانزده میلیونی می ارزد به دنیای اورجینال آن ها پرتاب می شود و این شروع داستانی جذاب است؛ داستان آدم های اصل و تقلبی. داستان آدم کوتوله ها و آدم های درست و حسابی. داستان دخترهایی که برای صاحب شدن پسری پولدار به هر کاری دست می زنند. داستان یک شبه ره صد ساله رفتن و پرواز. داستان رسیدن به بنز آخرین سیستمی که ته همه آرزوها و ارزش هاست و در نهایت از دست دادن همه چیز. نویسنده در این داستان به درستی بیماری خاصی را که به ویژه در میان جوانان امروز جامعه شایع است تشخیص داده و به آن پرداخته است. نثر و زبان بسیار مناسب ودر خدمت داستان اند. فضاها خوب ساخته شده اند و موضوع جذاب است و کمتر به آن پرداخته شده است.