ماجراجویی های عقاب.
سایه عقاب روی پیاده رو
فاطمه قدرتی
انتشارات نگاه.1394
رمان (( سایه عقاب روی پیاده رو )) را می توان به دو سوژه یا داستان مجزا تقسیم کرد. اول داستان رئالیستی مونا و اختلافاتش با خانواده و ماجراهایش و دومی، داستان پلیسی - جنایی ستاره. این دو داستان در خیلی جاها بسیار خوب به هم پیوند خورده اند و مکمل یکدیگرهستند، اما در قسمتهایی هم به هم دیگر لطمه زده اند . سوال و مسئله اصلی در یک داستان جنایی (( قاتل کی است؟ )) است و تمام ماجراها و صحنه ها باید در خدمت گره گشایی از این سوال باشند. موازی بودن این دو داستان موجب شده در قسمتهایی ما پی گیری سوال قاتل کی است؟ را از دست بدهیم و غرق در مشکلات مونا بشویم. مثل آن قسمتی که سیروس مونا را غافلگیر می کند و متوجه می شویم خیلی به شناسایی قاتل یا قاتلان نزدیک شده ایم و یا حتی آن ها را اکنون می شناسیم ،در حالی که ندیده ایم چه طور ردشان پیدا شده و چه مراحلی را طی کرده اند.
در اغلب نمونه های کلاسیک و حتی مدرن ادبیات پلیسی- جنایی زندگی کارآگاه یا فردی که جستجو می کند در حاشیه قرار می گیرد و گاهی حتی اصلا مطرح هم نمی شود و به جای آن شاهد ماجراهایی هستیم که به فاش شدن هویت قاتل منجر می گردد. کارآگاه یا جستجوگر در خلال جستجوهایش شناخته می شود و مسائلش موضوع اصلی داستان نیست. اما در این رمان ما با زندگی و ماجراهای پر رنگ مونا بروجردی و دغدغه هایش مواجه می شویم که موضوعی جداگانه نسبت به موضوع اصلی است. شاید بهتر می شد که ما داستان ستاره را با ماجراهای بیشتری به غیر از خاطرات راوی دنبال کنیم و تنها کمی از مسائل روزمره راوی – کارآگاه را ببینیم و نه این همه مفصل. یا اینکه داستان رئالیستی و به نوبه خود جذاب مونا را ببینیم و ماجرای قتل هم در حاشیه و خیلی گذرا مطرح می شد. زنان و مردان این دو بخش هم با هم متفاوت اند. زنان داستان مونا سختی کشیده ، صبور و اهل زندگی هستند ( مثل مادر و مرضیه ) و مردها مستبد، بی منطق و خودخواه ( مثل پدر و حمید). زنان داستان ستاره بی رحم، لاابالی و مبتذل هستند ( حمیرا، گیسو و ستاره) و مردها بی عرضه و سوء استفاده گر ( هادی، تبت ).
از طرفی انتخاب دختری جوان برای ایفای این نقش ، آن هم به شکلی قهرمان گونه ( مثل بخش سالن تشریح و رفتن به خانه مظنونان) تا حدودی باورپذیری داستان را دچار مشکل می کند. در اجتماع حال حاضر ما حتی مردان که آزادانه تر هستند و می توانند مثلا به سرعت سوار ماشین شوند و به سمت مقصدی گاز بدهند یا بالای اتوبوسی بپرند و توی هر تاکسی ای و کنار هر کسی جا بگیرند و دنبال کارهاشان بروند هم تقریبا نمی توانند هم دانشجو باشند و هم در دندانپزشکی کار کنند و هم در دفتر وکالت کارآموز باشند و هم به جستجوی پرونده قتل بروند و هم غرق در مشکلات خانوادگی و معیشتی خود باشند. فلاش بک ها هم زیاد و بی فایده اند و در برخی جاها کمکی به داستان نمی کنند.
جدای از این ها فضاها و صحنه ها در سایه عقاب روی پیاده رو خوب ساخته شده اند . در هر فصل داستان حرکت و کشمکش مناسب وجود دارد و ماجراهایی که برای خواننده جذاب هستند. بهترین بخش شاید پایان کار باشد و نتایجی که مونا از جستجوها وتلاشهایش می گیرد. او دیگر می داند واقعیت چهره های مختلفی دارد که هیچ وقت همه آنها را نمی شود با هم دید.

سومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی